
معینیت تعلیمات اسلامی
اداره دارالعلوم بی بی عائشه صدیقه رضی الله تعالی عنها
مضمون :تاریخ ادیان
ترتیب کننده : یونس {نیکوی }
سمستردوم سال 1390
بسم الله
الرحمن الرحيم
تاریخ ادیان
مقدمه
الحمد لله رب
العالمین والصلاة والسلام علی سید الانبیاءوالمرسلین وعلی اله واصحابه اجمعین
وبعد : می
خواهیم که برای خونندگان محترم بحثی راپیش کش نمائم که دران بخشی ازحقائق
وافکارومعتقدات برخی ازگروه های فکری وسیاسی احزاب وادیان ،مذاهب وفرقه ها رابیان
نموده ومعلومات جدیدی رادرباب افکارآنها ارایه کرده باشیم تاباشد که نسل جدید ازان
مستفید گردند.
عصرحاضرانقلاب
وپیشرفتی رادرروابط وعلاقه ها ،نقل افکارومعلومات،کوتاهی فاصله زمان ومکان مشاهده
می کند که هرگزدرگذشته ندیده بود ،بحدی که گوی تمام عالم دریک قریه کوچک جمع شده
است .
انقلاب
وپیشرفت مذکورنتائج ومشکلاتی رابه بارآورده است که مردم سابق به ان
دچارنبودند.ازان جمله که این گوشه گیری ها حالا برای هیچکس ممکن نیست . نه افرادی
می تواند که گوشه گیری اختیارکند ونه دولت ها وازان جمله مشکلات یکی این است که
افراد این زمان خود رادرمقابل موج ازمعلومات پراکنده ومتناقض احزاب ،گروه های
سیاسی ،مذاهب ،ادیان وفلسفه ها می دانند که نمی توانند حق راازباطل وباطل را ازحق
تمییز وتفکیک نماییند.
روی همین
منظورخواستیم که برای محصلین ودانش آموزان موضوعاتی را جمع آوری وتقدیم نمایم
تاتمام آن معلوما ت را دربرگیرد .آرزومندم تابرای خوانندگان حقیقت علمی ومفید را تقدیم نموده
باشم .
روی این
ملحوظ خواستیم تا درین مختصرادیان وفرق که فعلا زنده اندووجود واقعی خویش را
درعالم امروزی حفظ نموده اند بحث نمایم ،اما حرکات ومذاهبی که فرسوده شده وزمان
واثری آنها ازصحفه هستی زدوده است وازحافظه تاریخ بدورافتیده اند،ازبحث ما خارج
وبه آنها توجهی نکرده ایم .
ماکه به
حرکات ومذاهب ازبین رفته توجهی نکرده ایم ،وبحث خود را متوجه مذاهب معاصرنموده ایم
البته بدین معنی نیست که انها ارزشی ندارندواینها باارزش اندبلکه خواستیم بااین
عمل خویش توشه فکری وعلمی قابل اعتمادی برای جوانان عصرحاضرتقدیم بداریم ،تاباشد
که بدین وسیله عقائد وافکارزمانه
خویش را
بدانند وراه برای شان روشن گردیده وبتوانند موقف مناسبی درپذیرش ویاتردیدی آن
اتخاذ نمایند.
ومن الله التوفیق
« نیکوی »
بابيه و يا بهائيه
تعريف:
بابيه
و يا بهائيه حركتي است كه سال 1260هـ/ 1844م تحت نظر استعمار روس، انگليس و يهوديت عالمي، بخاطر فاسد ساختن عقايد
مسلمانان، از بين بردن وحدت آنان و مصروف
ساختن شان از قضاياي اساسي، نشأت نمود.
تأسيس
و افراد برازنده:
-اين
حركت را ميرزا علي محمد رضا شيرازي ( 1235-1265هـ) (1819-1849م) سال 1844م /1260هـ تأسيس نمود، و اعلان كرد كه وي «الباب» است،
وقتي وي مرد پسرش ميرزا حسين علي، مشهور
به بهاء امور را بدست گرفت، و حركت را هم به «بهائيه » نام گذاري كرد، وي كتابي هم
دارد بنام (الأقدس)، بهاء در سال 1892م درگذشت، شخصيات مهم حركت بعد از مؤسس و
جانشين آن اينهااند:
1-قرة
العين ( 1230-1269هـ) وي زن بد رفتار منحرفي بود كه از نزد شوهرش فرار نمود و در
جستجوي متعه شد، سال 1269هـ در مجلس بدشت اعلان نمود كه شريعت اسلامي منسوخ شده
است، و در همان سال شاه اعدامش نمود.
2-يحيىعلي،
برادر بهاء: وي ملقب به «الازل» است، با برادرش در جانشيني «الباب» منازعه نمود، و
به همين سبب از وي جدا گرديد، وي كتابي دارد بنام (الأرواح) برادرش با وي خيانت
كرد، و آن را با پيروانش به قتل رسانيد.
افكار
و معتقدات:
بهائى
ها عقيده دارند كه: باب است كه همه چيزهارا به كلمه خود خلق نموده است، وي مبدأ و
منبعي است كه از وي تمام أشياء ظاهر گرديده است.
-قائل
به حلول و اتحاد هستند.
-قائل
به تناسخ و جاويد بودن كائنات اند، و ميگويند كه پاداش و عذاب فقط بر ارواح است، آنهم به شكلي كه
شباهت به امر خيالي دارد.
-عدد
«19» را گرامي ميدارند، تعداد ماه هارا «19» ميگردانند، عدد روزهاي هر ماه را هم «19» ميدانند.
-قائل
به پيامبري بودا، كنفوشيوس ، براهما، زردشت، و امثال شان از حكماء هند، چين و فارس
قديم اند.
-در
قائل بودن به مصلوب شدن ( به دار كشيده شدن)
عيسي عليه السلام ، با يهود و نصارا
موافق اند.
-قرآن
را تأويلات باطني مينمايند تا موافق به مذهب شان شود.
-از
معجزات پيامبران ، از حقيقت جن و ملائكه و از جنت و دوزخ منكرند.
-حجاب
را به زن حرام ميدانند، متعه و اشتراكي بودن در زنان و اموال را جائز ميشمارند.
-ميگويند:
دين باب [يعني دين ميرزا] ناسخ شريعت محمد است.
-قيامت
را به ظاهر شدن بهاء تأويل ميكنند، قبله شان در شيراز است، همان خانه كه در آن باب
تولد شده.
-از
اينكه محمد خاتم النبيين و آخرين پيامبران
باشد منكر اند، و ادعا ميكنند كه وحي ادامه دارد، و در مقابل قرآن كريم كتابي هم
تأليف كرده اند.
ريشه
هاي فكري و اعتقادي :
-كسيكه
در عقايد اين حركت فكر و تأمل كند ميابد كه اين حركت افكار و اعتقادات خود را از
چندين منبع أخذ نموده كه عمده ترين آنها
اينها اند:
*
بودايى، برهمي، زردشتي، مانويه، مزدكيه، و همه فرقه هاي باطني.
*
يهودي، نصراني، و دهريت.
*
شيعه، و فرهنگ فارس قبل از اسلام.
-در
عقب حركت در تمام حركاتش اينها قرار داشتند:
1-يهود. 2-استعمار روس. 3-استعمار انگليس.
انتشار
و جاهاي نفوذ:
-اكثريت
بزرگ بهايى ها در ايران جايگزين اند، و تعداد كمي از آنها در عراق، سوريه، لبنان و
فلسطين اشغالي نيزميباشند.
بريلويت
تعريف:
بريلويت
يك فرقه صوفي مشرب است كه در دور استعمار بريطانيا در هند پيدا شد، اين فرقه در
دوستي و تقديس پيامبران و اولياء ، خصوصا پيامبر آخر زمان صلى الله عليه و سلم افراط و بالا روي
مينمايند، و به آنان صفاتي را نسبت ميدهند كه ايشان را از بشر بودن بالا ميبرد.
تأسيس
و افراد برازنده:
-مؤسس
اين گروه أحمد رضاخان پسر تقي علي خان (1272-1340هـ) (1865-1921م) ميباشد، كه خود
را عبد المصطفى نامگذاري كرده بود، در قريهء بريلي ، ولايت اتراپرديش تولد شده،
نزد ميرزا غلام قادر بيك برادر بزرگ ميرزا غلام أحمد قادياني، شاگردي نموده و درس
خوانده است.
-سال
1295هـ به زيارت مكهء مكرمه رفت و آنجا نزد بعضي شيوخ درس خواند، وي خيلي لاغر،
تند مزاج، تيز قهر، بدزبان و مصاب به امراض مزمنه بود، از جملهء كتاب هاي مشهورش:
(أنباء المصطفى)، ( خالص الاعتقاد)، ( دوام العيش)، (الأمن و العلى لناعتى المصطفى)، ( مرجع
الغيب)، (الملفوظات) و ديوان شعري بنام (حدايق بخشش) است.
-در
وصيتش آمده كه اگر به نزد يكان و خويشاوندان همراه با فاتحه هرهفته دوبار يا سه
بار روان كردن اين اشياء ميسر شد، روان كنند: شير خشك، گل رياني
كـباب
شامي، نـان با روغـن، قيماق، فريني، نسك، برنج با زنجبيل، آب سيب،
آب انار، وايسكريم، اين وصيت در ميان پيروانش تا
امروز عملي ميشود.
-ديدار
علي بريلوي: سال 1270هـ در نواب پور ولايت الور بدنيا آمد، و در اكتوبر 1935م وفات
نمود، از جملهء تأليفاتش: ( تفسير ميزان الاديان) و( علامات الوهابية ) است.
-نعيم
الدين مراد آبادي (1300-1367هـ) = ( 1883-1948م)، وي مدرسه اي داشت به نام (
الجامعة النعيمية) لقبش صدر الافاضل است، از جملهء كتابهايش: (الكلمة العليا) و (
في عقيدة علم الغيب ) است.
-أمجد
علي پسر جمال الدين پسر خدا بخش: در كهوسي
تولد شد، و از مدرسه الحنفيه جونبور 1320هـ فارغ گرديد، سال ( 1368هـ) مطابق به (
1948م) در گذشت، وي كتابي دارد بنام ( بهار شريعت).
-حشمت
علي خان : در لكهنو به دنيا آمد، از دروس خويش سال 1340هـ فارغ گرديد، و خودرا« سگ
احمد رضاخان» ميناميد و به اين نام افتخار ميكرد ، همچنان ملقب به ( غيظ
المنافقين) بود ، و كتابي دارد بنام ( تجانب اهل السنة)، سال ( 1380هـ) درگذشت.
-أحمد
يار خان )1906-1971م)،
خيلي متعصب بود، از جملهء مؤلفاتش: ( جاء الحق و زهق الباطل) و ( سلطنت مصطفى)
است.
افكار
و معتقدات:
-افراد
اين طايفه معتقداند كه پيامبر قدرتي دارد
كه توسط آن بر كاينات
حكم
فرمايى ميكند.
-امجد
علي ميگويد: پيامبر نائب مطلق الله سبحانه
و تعالى است، همه عالم تحت تصرفات وي ميباشد، هرچه بخواهد ميكند، هرچيز به هركس
بخواهد ميدهد، و هرچه بخواهد ميگيرد، و هيچ يكي در عالم وجود ندارد كه حكم و فيصله
اش را تغيير دهد، سردار انسانهاست، كسيكه وي را مالك خود نمي داند از حلاوت سنت
محروم است.
-براي
محمد و أولياء بعد از وي قدرت تصرف و
تغييرات در كاينات موجود است، أحمد رضاخان ميگويد: « ياغوث( يعني يا عبد القادر
جيلاني) قدرت«كن» براي محمد از جانب
پروردگارش حاصل است، براي تو از جانب محمد
حاصل است، و همهء آنچه از تو ظاهر ميشود دلالت به قدرت و توانايى تو بر تصرف
ميكند، و دلالت براين مينمايد كه فاعل حقيقي در عقب حجاب تو هستي».
-نظريهء
شان در بارهء پيامبر خيلي غلو و افراط آميز
است، حتى به مرتبه اي نزديك به مرتبه خدايى- العياذ بالله- وي را رسانيده اند،
احمد رضاخان در حدائق بخشش 2/104 ميگويد: «يا محمد گفته نمي توانم كه تو الله هستي، و نمي توانم
كه ميان شما دو فرق بگذارم، امرت را به خدا ميسپارم، وي به حقيقت تو داناتر است.
-همچنان
در توصيف نمودن پيامبر به اوصافي كه از
حقيقت به دور است مبالغه نموده اند، حتى كه وي را عالم الغيب ميدانند، احمد رضاخان
در كتاب خالص الاعتقاد ص33 ميگويد: « الله تبارك و تعالى براي صاحب قرآن سيدنا و
مولانا محمد همهء آنچه در لوح محفوظ است داده بود».
-مي
پندارند كه پيامبر و اولياء آنچه را
خداوند علمش را به خود تخصيص داده است ميدانند، احمد رضاخان در خالص الاعتقاد ص
53-54 ميگويد: «براي پيامبر هيچ چيزي از
امور پنجگانه كه خداوند در ايت شريفه ذكر
نموده پوشيده و پنهان نيست، چگونه بر وي پوشيده بماند در حاليكه قطب هاي هفتگانه
امت شريف وي آن اشياء را ميدانند، در حاليكه قطب ها پايين تر از غوث اند، چه برسد
به سيد اولين و آخرين كه وي سبب وجود همه چيز و از وي همه چيز است».
-نزد
شان عقيده اي وجود دارد بنام ( عقيدة الشهود) يعني به عقيدهء آنان پيامبر در هر زمان و مكان حاظر است و بر افعال و كردار مخلوق ناظر ميباشد، احمد
يارخان در كتاب (جاء الحق) 1/160 ميگويد: « معنى شرعي حاظر و ناظر آنست كه صاحب قوه قدسيه ميتواند از همانجا كه است
تمام عالم را همانند كف دست خود ببيند، و آوازها را از دور و نزديك بشنود، و در يك
لحظه در اطراف عالم چرخ بزند، بيچارگان را كمك كند، دعاء كنندگان را اجابت نمايد».
-احمد
سعيد مؤلف كتاب (تسكين الخواطر) ص85 ميگويد:«هيچ مكاني نيست كه رسول الله در آنجا موجود نباشد [بلكه در هر زمان و هر
مكان موجود است]».
-صفت
حاظر و ناظر را به اشخاص ديگري نيز ثابت مينمايند، طور مثال به خود أحمد رضاخان، در كتاب خود (انوار رضا) ص 246 ميگويد: احمد بريـلوي زنده
و
موجود بوده در ميان ما ميباشد، براي ما كمك ميكند، و به فرياد ما ميرسد».
-بشر
بودن پيامبر را منكر اند و اورا نوري از
انوار خداوند عزوجل ميشمارند.
-احمد
يارخان در كتاب خود( مواعظ نعيميه) ص 14 ميگويد: رسول نوري از نور خداوند است، و ديگر همه مخلوقات از نور وي اند، احمد
رضاخان در اشعار خود ميگويد: (وقتيكه نور
الهي حلول كرده در صورت بشر نباشد اين گل و آب چه ارزش دارد).
-پيروان
خويش را به استغاثه و فريادرسي خواستن ازانبياء و اولياء تشويق ميكنند، و كسيكه
اين كار شان را انكار كند وي را متهم به الحاد و بي ديني ميكنند، امجد علي در كتاب
خود ( بهار شريعت) 1/122 ميگويد: « كسانيكه از استمداد و مدد خواستن از انبياء و
اولياء و قبرهاي شان منكر اند ، آنان ملحد
اند».
-قبرها
را تعمير و آباد ميكنند، پخته كاري مينمايند، رنگ ميكنند، بالاي آنها چراغ ها و شمع هارا روشن ميكنند، به قبرها
نذر به گردن ميگيرند، به آنها تبرك ميجويند، مجالس و جشن ها بر سر آنها برگذار مينمايند، بالاي قبرها گل ها، چادرها و پرده
هاي هر قسم ميگذارند، و اتباع خود را بخاطر تبرك جستن به طواف در اطراف قبر دعوت
ميكنند.
-در
تقديس و تمجيد شخصيت عبد القادر جيلاني غلو و افراط شديد مينمايند، و ديگر امام
هاي صوفيه را نيز تعظيم ميكنند، و به آنان امور خيالي، و خارق العاداتي را نسبت
ميدهند كه دروغ بودن و خرافي بودن آنها آشكار است.
-و
ازجملهء عقايد پوچ وبي محتواي شان آنست كه دركتـاب«ملفـوظات» احمد
رضاخان
3/276 آمده « زنان انبياء عليهم السلام نزد انبياءعليهم السلام برده ميشوند و آنان
شب را بازنان خويش سپري مينمايند».
-قائل
به اسقاط اند، و آن صدقه اي است كه از جانب ميت، به همان مقدار كه نماز، روزه،
وغيره را ترك كرده باشد داده ميشود، مقدار صدقه: در مقابل هر نماز يا روزهء يك روز
كه ميت آنرا ترك كرده باشد به اندازهء صدقهء
فطر است، گاهي در اين كار دست به حيله ميزنند، اول مقداري را كه يكساله كفارهء
نمازو روزه اش شود توزيع مينمايند، بعد دو باره آن را به طور بخشش پس ميگيرند و
بارديگر به توزيعش ميپردازند، و اين عمل را به اندازهء سالهايى كه آن شخص اين فريضه را ترك كرده باشد تكرار
ميكنند.
-بزرگترين
عيدهاي شان همان مولود شريف است كه در آن اموال فراوان را مصرف مينمايند، و اين
روز روز مقدس و مباركي در نزدشان ميباشد،
در آنروز شعر خواني ها ميكنند كه در خلال
آن ضمن قصه هاي دروغ و خرافي پيامبر را ستايش و توصيف مينمايند، و در آنروز كتاب (
سرورالقلوب في ذكر المولد المحبوب) را ميخوانند ، اين كتاب را احمد رضاخان تأليف
نموده و آن را از خرافات و افسانه ها پر
كرده است.
-عرس
ها: مراد از عرس زيارت قبور به طور دست جمعي، و اجتماع بر سر آنان ميباشد، مثل عرس
شيخ شاه وارث، در شهر (ديوه)، عرس خواجه معين الدين چشتي، كه در آن مليونها انسان
جمع ميشوند، و مردان با زنان خلط و يكجا ميباشند، و در نتيجهء آن مفاسدي رخ ميدهد
كه عاقبت خوب ندارد.
-كسي
كه روزه يا نمازرا ترك كند راه خلاصي برايش اميد است، ولي قيامت كلان و مصيبت بزرگ نزد آنان متوجه كسي است كه از مجالس مولود
شريف، يا فاتحه، و يا از مجلس عرس تخلف ورزيده باشد، آنان مسلمانان غير بريلوي را به اندكي سبب تكفير ميكنند، و هيچ گروه اسلامي، و شخصيت اسلامي را
از وصف كفر به دور نگذاشته اند، و در بسياري جاهاي كتاب هاي شان بعد از تكفير شخص اين جمله ميايد: « كسيكه وي را كافر نداند خودش كافر
است» تكفير ايشان ديوبندي ها، ندوي ها،
رهبران تعليم و اصلاح، و آزاد كنندگان هند از چنگ استعمار را نيز شامل ميباشد
همچنان تكفير شان شامل شيخ اسماعيل دهلوي است، وي از جملهء علمائي بود كه در مقابل
بدعت ها و خرافات مبارزه ميكردند، محمد اقبال لاهوري، ضياء الحق رئيس جمهور
پاكستان و تعدادي از وزيرانش را نيز تكفير ميكنند.
-شيخ
الإسلام ابن تيميه را نيزتكفير نموده وي را مختل و فاسد العقل ميگويند، با وي
شاگردش ابن قيم را نيز يكجا ميسازند.
-در
روي زمين در ظاهر وباطن آن دشمني براي آنان بدتر وشديدتر از شيخ محمد بن عبد
الوهاب يافت نمي شود وي را به كفر وبدترين تهمت ها متهم مينمايند، اينهمه بخاطر
آنكه وي در مقابل خرافات قاطعانه مبارزه كرده ومردم را به توحيد خالص دعوت مي
نمود.
-آنان
هميشه در پارچه ساختن صفوف مسلمانان، ناتوان ساختن قوت شان وداخل كردن شان در
راهگمي هاي اختلافات بي فايده ميكوشند، كه از آن جمله است بدعت بوسه كردن هردو
انگشت ابهامه در وقت اذان وماليدن آن به چشم وشمردن آن از امور اساسي، به نظر آنان
اين عمل را فقط كسي ترك ميكند كه دشمن پيامبر
باشد، ميپندارند: كسيكه اين كاررا كند هرگز چشم درد نمي شود، كتاب شان (منير
العيين في تقبيل الإبهامين) را مطالعه كنيد.
ريشه
هاي فكري و اعتقادي:
-اين
فرقه از حيث اصل در زمرهء اهل سنت، و ملتزم به مذهب احناف اند، ليكن عقايد خويش را
به عقايد ديگري خلط و مزج نموده اند كه آن
عقايد مأخوذ از نصرانيت است، مثل جشن گرفتن از روز ولادت پيامبر ، كه آن به تأسي
از جشن هايى است كه در اول سال ميلادي از طرف نصراني ها برگذار ميشود، و شخصيت
پيامبر را بالا ميبرند تاباخرافاتي
كه به شخصيت عيسى نسبت داده شده برابر شود.
-چون
ايشان در قارهء هند زندگي مينمايند ، و در قارهء هند ديانت هاي مختلف وجود دارد،
بنابرين عقايدي از هندوها و بودايىها نقل كرده و به عقايد اسلامي آنان خلط گرديده
است.
-به
پيامبر و اولياء صفاتي را نسبت ميدهند كه
مشابه به صفاتي است كه شيعه ها آن را به
امامان معصوم- به نظر خود شان - خويش نسبت ميدهند.
-عقايد غالي هاي صوفيه و قبرپرستان و شركيات شان
نيز به اين فرقه منتقل شده، همچنين افكارشان در بارهء حلول، وحدت و اتحاد نيز به
اينها منتقل گرديده و اين امور بخشي از عقيدهء شان گرديده است.
انتقاداتي كه بر بريلوي ها وارد ميشود:
-افراط و غلو شديد در تصوير شخصيت پيامبر و سائر انبياء
عليهم السلام، و خلط ساختن آن به عقايد مشركين.
-ساقط
كردن فريضهء حج.
-دوري
شان از حق در تاخت و تاز و افتراآت شان بر
شيخ الإسلام ابن تيميه و بر شيخ محمد بن عبد الوهاب و بر هركس ديگري كه دعوت به
سوي توحيد خالص مينمايند.
-سرعت
و بيباكي شان در تكفير مسلمانان به مجرد مخالف بودن آنان در نظريه.
-كوشش
هميشگي شان در پارچه ساختن وحدت مسلمانان و تضعيف قوت شان.
-به
رغم آنچه گذشت اين فرقه به كساني ضرورت دارد كه راه را براي شان روشن سازند، و از
چشمان پيروان اين فرقه پرده هاي جهل و خرافات را دور نمايند، تا به جادهء مستقيم
قرار گيرند.
انتشار و جاهاي نفوذ:
-اين فرقه از بريلي ولايت
اوتراپرديش برخاست تا در همه قارهء هند (هند و پاكستان ) منتشر گردد.
-در
بريطانيا نيز وجود دارند، و آنجا فرقهء شان بنام ( جمعيت أهل السنة) و( جمعيت
تبليغ الإسلام) ياد ميشود، وكارشان در آنجا فقط تخريب كارهاي ديگران، و ايجاد وحشت
و پراگندگي ميان شان ميباشد، به سبب كار آنان بود كه حادثهء خونين سال1980م ميان
مسلمانان واقع شد( الغار ديان،اغسطس1980م)را مطالعه كنيد.
تعريف:
صابئهء مندائيه يگانه گروه صابئه است كه تا
امروز باقي مانده، اين طايفه"يحيي"
u را پيامبر خود ميدانند، ستاره ها را تقديس و تعظيم مينمايند، روي
گردانيدن به طرف ستارهء قطب شمال وتعميد در آب هاي جاري از شعائر بزرگ اين دين به
شمار ميرود، اكثر فقهاء مسلمانان گرفتن جزيه را از اهل اين ديانت مثل گرفتن از اهل
كتاب يعني يهود و نصارا جائز ميدانند .
تأسيس
وافراد برازنده :
-صابئهء
مندائيه ادعا ميكنند كه سابقهء دين ايشان به دوران آدمu باز
ميگردد.
خود را به سام بن نوح u
نسبت ميدهند، بناء آنان سامي اند.
مي پندارند كه يحيي u
پيامبر ايشان است و به سوي آنان فرساده شده بود.
-اولا
در قدس اقامت داشتند، بعد از ميلاد از فلسطين اخراج كرده شدند، و به شهرحران هجرت
نمودند ودر آنجا به اطرافيان خويش تأثير گذاشتند وخودشان نيز از ستاره پرستان يعني
از صابئهء حران متأثر گرديدند.
-از
حران به وطن فعلي شان درجنوب عراق و ايران هجرت نموده آنجا تاحال زندگي مينمايند،
وبنام صابئهء بطايح شناخته ميشوند.
-كنز
برا شيخ عبدالله بن شيخ سام ازجملهء ايشان
است كه سال 1969م به حيث رئيس روحي آنان در بغداد اقامت داشت ، و سال 1954م در
خانه اي كه در جوارسفارت بريطانيا، در كرخ بغداد موقعيت داشت اقامت مينمود.
افكار
ومعتقدات:
اول
: كتب آنان :
-نزد
آنان تعدادي از كتب مقدسه وجود دارد و به لغت ساميه كه نزديك به لغت سرياني
ميباشد،نوشته شده است ،وآنان عبارت اند از:
1-كنزاربا:
يعني كتاب بزرگ، معتقداند كه آن صحيفه هاي آدم عليه السلام است، در آن كتاب، مباحث
بزرگي ازنظام تكوين عالم، حساب مخلوقات، دعاها ، وقصه هاوجود دارد، نسخهء كاملي
ازآن در خزانهء متحف عراقي موجود است، اين كتاب سال 1815م در كوبنهاجن و سال 1867م
دريبزيغ چاپ شده است.
2-دراشة
اديهيا : يعني تعاليم يحيى، در اين كتاب تعاليم وزندگي نامهء يحيى u وجود دارد.
3-
فلستا : يعني كتاب عقد نكاح ، اين كتاب به محافل ونكاح شرعي وخطبه تعلق دارد.
4-سدره
ادنشماثا : اين كتاب پيرامون : تعميد، سوكواري، دفن، انتقال روح از جسد به زمين
واز آنجا به عالم انوار، ميچرخد، يك نسخهء جديدي از اين كتاب كه به لغت مندائيه
نوشته شده، در خزانهء متحف عراقي موجود است .
5-كتاب
الديونان:در اين كتاب قصه ها وتصويرهاي بعضي روحانيون وجود دارد.
6-كتاب اسفر ملواشه : يعني سفر بروج بخاطر
شناختن حوادث سال آينده از طريق علم فلك ونجوم .
7-كتاب
النياني : يعني اشعار واذكار ديني ، يك نسخهء آن در متحف عراقي موجود است .
8-كتاب
قماها ذهيقل زيوا : اين كتاب داراي دوصد سطر بوده وعبارت از حرز وحجابي است كه
آنان در بارهء آن چنين عقيده دارند: كسيكه آن را باخود داشته باشد در آن شخص سلاح
وآتش كار نمي كند.
9-تفسير
بغره: اين كتاب مخصوص به تشريح جسم انسان وتركيب آن بوده، و نيز طعام هايى را بيان
ميكند كه در مناسبات و مراسم مختلف ديني خورده ميشوند.
10-كتاب
ترسسرالف شياله : يعني كتاب دوازده هزار سؤال، اين كتاب در برگيرندهء غلطي هاي طريقه ها وطريق مغفرت آن بوده ،
همچنان بعضي شعائر ديني ديگر را نيز مشتمل ميباشد.
11-ديوان
طقوس التطهير : آن كتابي است كه طرق تعميد را با انواع واقسامش بيان نموده و به
شكل ديوان ميباشد.
12-كتاب
كداوا كدفياتا: يعني كتاب تعويذات.
دوم
: طبقات رجال دين :
شرط
است كه بايد شخصيت ديني جسم سالم، حواس درست، متأهل، فرزنددار، وختنه ناشده
باشد،سخن شخصيت ديني در امور ديني اين طائفه، مثل حالات ولادت، نام گذاري، تعميد،
ازدواج، نماز، ذبح وجنازه، مقبول و نافذ بوده قرار ذيل طبقه بندي شده اند :
1
-حلالي : به نام « شماس » ياد ميشود، وظيفه اش اينست كه با جنازه ميرود و سنت ذبح
را ميان مردم برپا مينمايد، اين شخص جز با دختر خانه با ديگر كسي ازدواج نمي كند،
اگر با بيوه ازدواج نمايد از رتبه اش افتيده واز وظيفه اش سبكدوش ميگردد، مگر در
صورتي از رتبه اش پايين نمي آيد كه خودش با همسرش(360 ) بار در آب نهر جاري غوته
بخورند.
2-ترميده
: وقتي حلالي هر دو كتاب مقدس را يعني «سدره ادنشماثا و نياني» را كه كتاب هاي
تعميد و اذكار است ، دانست، وظيفهء تعميد را توسط غوته خوردن در آبي كه نزد
«المندي » موجود است، انجام ميدهد، وتا هفت روز ديگر بخاطري كه احتلام نشود ،بيدار
باقي ميماند، البته در آن هفت روز بايد لحظه اي هم چشمش بسته نشود ، بعد از آن
همين حلالي به مرتبهء ترميده ارتقا نموده وظيفه اش در عقد ونكاح نمودن دختران خانه
منحصر ميباشد.
3-ابيسق
: ترميده اي كه مختص به عقد بيوه گان شود، وي به ابيسق تبديل شده از اين رتبه اش
ديگر انتقال نمي كند.
4-
كنزبرا: ترميدهء دانشمندي كه هرگز عقد بيوه گان را نبسه باشد ممكن است كه به
كنزبرا تبديل شود، البته اين در صورتي ميشود كه كتاب كنزاربا را حفظ نمايد، در آن
وقت وي مفسرآن گرديده چيزهائي كه به ديگران جائز نيست به وي جائز ميگردد، واگر كسي
را از افراد اين طائفه قتل نمايد ازوي قصاص گرفته نمي شود، زيرا وي رئيس الهي
بالاي طائفه ميباشد .
5-ريش
امه : يعني رئيس امت وصاحب كلام مقبول ونافذ در امت، در ميان صابئهء امروزي كسيكه
به اين مرتبه رسيده باشد وجود ندارد، زيرا وي به علم زياد وقدرت كامل ضرورت دارد.
6-رباني
: به اين درجه جز يحيى بن زكريا عليهما السلام ديگر هيچ كس نرسيده است، همچنان
جائز نيست كه در يك وقت و زمان دو رباني وجود داشته باشد، شخص رباني بالا ميرود تا
در عالم انوار سكونت كند، باز پايين ميايد تا به گروه خود تعاليم دين را برساند، و
دوباره به عالم رباني و نوراني خود بالا ميرود.
سوم
: إله و يا پروردگار:
-در
اصل به وجود إله و پروردگار يكتا، خالق و ازلي كه حواس او را درك نمي كند و مخلوق
به او نمي رسد، عقيده دارند.
-ليكن
بعد از اين پروردگار، آنان عقيده دارند كه ( 360) شخص ديگر وجود دارد كه كارهاي
پروردگار را انجام ميدهند، اين اشخاص خدايان و آلهه نيستند، ملك و فرشته نيز
نيستند ولي همهء كارها را، از قبيل رعد، برق، باران، آفتاب، شب، روز، و … انجام
ميدهند، آن اشخاص غيب را ميدانند و هر كدام شان در عالم انوار مملكتي دارند.
-اين
( 360) شخص مثل ديگر مخلوقات زنده خلق نشده اند، ليكن خداوند آنان را نام گرفته
ندا نمود و آنان خلق شده به زناني از جنس خود شان ازدواج نمودند، طريق توالد و
تناسل شان اينطور است كه فردي از آنان كلمه اي را تلفظ نموده در اثر آن زنش فورا
حامل شده يكي از آنان را تولد ميكند.
-معتقد
اند كه ستاره ها جاي سكونت ملائكه است، از همين جهت ستاره ها را تعظيم و تقديس
مينمايند.
چهارم:
المندي :
-مندي
عبارت از معبد صابئه ميباشد، كتب مقدس شان نيز آنجا ميباشد، مراسم تعميد شخصيات
ديني نيز در آن انجام داده ميشود، كه حين تعميد به كنار راست نهر جاري ايستاده
ميشوند، يك دروازه ميداشته باشد كه به طرف جنوب مي باشد به قسمي كه شخص داخل شونده
رويش طرف ستارهء قطب شمال قرار گيرد، وجود يك جوي آب كه متصل به آب نهر باشد ضروري
ميباشد، دخول زنان در آن جائز نيست، ودر اوقات كار وجود پرچم يحيى u در بالاي آن حتمي است.
پنجم
: نماز :
-دريك
روز سه بار ادا مي شود: پيش از آفتاب برآمد، وقت زوال و پيشتر از غروب، و در روزهاي يكشنبه و عيدها مستحب است كه با جماعت
ادا شود، و در نماز ايشان ايستاده شدن، ركوع، نشستن بر زمين بوده سجده ندارد،
تقريبا يك ساعت و پانزده دقيقه را در بر ميگيرد، نماز گزار در وقت نماز متوجه بطرف
برج جدي بوده لباسش پاك و
پاهايش برهنه باشد، هفت بار قرائت نمايد
كه در قرائت خود پروردگار را تمجيد نموده
از وي استمداد نمايد و در خواست سهولت
اتصال به جهان انوار را نمايد.
ششم
: روزه :
-صابئهء
امروزي روزه را حرام دانسته آنرا از جملهء تحريم نمودن چيزهاي حلال خداوند
ميدانند.
-لاكن
در طول سال به مدت سي و شش روز از خوردن گوشت هائيكه براي شان حلال است امتناع
ميورزند، البته اين ايام ضروري نيست كه پي در پي باشد.
-ابن
نديم متوفي سال 385هـ در فهرست خود و ابن عبري متوفي سال 685هـ در تاريخ مختصر دول چنين ميگويند كه روزه در هرسال 30
روز بالاي شان فرض بود [ولي صابئهء امروزي آنرا تغيير داده اند].
هفتم : طهارت :
-طهارت
بالاي مرد و زن يكسان وبدون تفاوت فرض ميباشد.
-طهارت
در آبهاي جاري كه از مجراي طبيعي اش قطع نشده باشد انجام ميشود .
-جنابت
به طهارت ضرورت دارد كه آن با غوطه خوردن سه بار در آب جاري بانيت غسل انجام مي
شود، البته بدون قرائت. زيرا در آن حالت قرائت جائز نيست.
-بعد
از غطه خوردن در آب وضو كردن واجب بوده، و وضو كردن براي هرنماز نيز واجب ميباشد
.طريقهء وضو چنين است كه شخص در وقت وضوكردن متوجه به ستارهء قطب بوده به كيفيتي
آنرا انجام ميدهد كه مشابه به وضوء مسلمان است. در وقت وضو دعاهاي خاصي را نيز مي
خوانند.
-شكننده
هاي وضو: بول، غائط، باد، دست زدن به زن حائضه ونفاس.
هشتم
:تعميد واقسام آن :
-تعميد
بزرگترين شعائر اين دين بشمار ميرود وآن انجام نميشود مگر در آب جاري وتكميل نمي
شود مگر به غوطه خوردن در آب، برابر است كه تابستان باشد ويا زمستان، ولي دراين
اواخر رجال دين براي شان اجازهء غسل كردن در حمام را نيز داده اند وهمچنان براي
شان طهارت كردن در آب هاي چشمه را اجازه
داده اند .
-بايد
تعميد توسط شخصيات ديني انجام شود .
-تعميد
در حالت ولادت ،نكاح، و تعميد اجتماعي و عيدها، به شرح ذيل انجام ميشود:
الف-
ولادت : طفل بعداز چهل وپنج روز تعميد كرده ميشود تا از پليدي هاي ولادت پاك شود،
يعني طفل در آب جاري تازانوهايش در حالي داخل كرده مي شود كه رويش بطرف ستارهء قطب
باشد و در دستش انگشتر سبزي از آس باشد.
ب
-تعميد نكاح:اين تعميد در روز يكشنبه به حضور ترميده وكنز برا، با غوطه خوردن سه
بار در آب، همراه با تلاوت كتاب فلستا، با لباس خاصي انجام مي شود، بعد از آن زن
وشوهر از گيلاسي كه پر از آب شده باشد وآن آب از نهريكه بنام ممبوهه ياد مي شود
گرفته شده باشد ، مي نوشند. بعد از آن هر دو (البهثه) را ميخورند وپيشاني خويش را
بر روغن كنجد چرب مي كنند، اين عمليه به زن و شوهر به هر كدام جدا جدا انجام مي
شود . بعد از آن بخاطر اينكه آندو پليد اند تا هفت روز كسي بطرفشان نزديك نمي
شود.بعد از گذشت هفت روز هر دو شخص بار ديگر تعميد نموده ظروفي كه در آنها خورده
بودند ويا نوشيده بودند شسته مي شود0
ج-
تعميد اجتماعي:اين تعميد درهر عيد(پنجه) در كبيسهء هر سال [شرح كبيسه عنقريب
ميايد] به مدت پنج روز انجام ميشود، و تمام افراد طائفه را، اعم از مرد و زن،
كلان، وخرد، شامل ميباشد، كه توسط غوطه خوردن سه بار، در آب جاري، قبل از خوردن
طعام، در هر روز از روزهاي پنجگانه، صورت ميپذيرد0 ومقصود از آن كفاره ومغفرت
گناهان وخطايائي است كه در تمام سال گذشته مرتكب شده اند، در اين ايام پنجگانه
انجام تعميد درشب و روز درست است ولي در مراسم ديگر، تعميد جز در روز آ نهم در روز
يكشنبه ديگر جائز نيست0
د-تعميد
عيد: و عيدها قرار ذيل اند:
*
عيد بزرگ : عيد پادشاه انوار، در اين عيد (36) ساعت پي درپي، درخانه هاي خويش به
اعتكاف مي نشينند، و در اين مدت از خوف اينكه شيطان نيايد لحظه اي هم به خواب نمي
روند، زيرا احتلام خوشي شان را از بين ميبرد، بعد از اعتكاف متصلا به آب غوطه
ميخورند، مدت عيد چهار روز ميباشد، كه در آن روزها برهها و مرغها ذبح ميشود، وبه
هيچ كاري از كارهاي دنيوي نمي پردازند0
*
عيد كوچك: كه شرعا يك روز است ولي گاهي بخاطر كثرت رفت و آمد به سه روز طول ميكشد،
اين عيد(118) روز بعد از عيد بزرگ انجام ميشود0
*
عيد پنجه: سخن از اين عيد پيشتر گذشت، به مدت پنج روز ادامه ميداشته باشد، كه چهار
ماه بعد از عيد كوچك ميايد0
*
عيديحيى: يك روز ميباشد و از مقدس ترين ايام به شمار ميرود كه (60) روز بعد از عيد
پنجه ميايد، در اين روز تولد يحيى u،كه وي را پيامبر خاص خود ميدانند، صورت گرفته بوده، پيامبري كه
آمده بود تا خرافاتي را كه در دين آدم u، به
سبب دوري زمان، داخل شده بود، دور نموده دو باره آن دين را صفاء بخشد
هـ0
تعميد شخص قريب الموت و دفن آن:
*
وقتي صابي نزديك مردن ميشود- قبل ازبيرون شدن جانش – بايد به آب جاري برده شود
تاعمليهء تعميدش انجام شود0
*
كسيكه بدون تعميد بميرد وي نجس بوده لمس كردن آن حرام ميباشد0
*
در وقت تعميد، وي را روي به طرف ستارهء قطب شمالي نشانده غسل ميدهند، بعدا به خانه
اش آورده روي به طرف ستارهء قطب، برفراشش
مي نشانند، تا آنكه وفات نمايد0
*
سه ساعت بعد از موتش غسل داده ميشود، كفن كرده ميشود و درهمانجا كه وفات كرده دفن
ميشود، زيرا نقل آن از يك قريه به قريهء ديگر مطلقا جائز نيست0
*
كسيكه ناكهاني كشته شود ويا بميرد، غسل داده نمي شود ولمس كرده نمي شود، بلكه
كنزبرا واجب تعميد را از طرف وي انجام ميدهد0
*
صابي به اين طريق دفن ميشود كه: به پشت خوابانيده شده رويش و پاهايش بطرف برج جدي ميباشد، بخاطر آنكه وي وقتي
برانگيخته شد رويش به طرف ستارهء ثابت بالذات باشد0
*
در دهن ميت اندكي خاك مي اندازند، البته از اولين خاكي كه از قبرش كنده اند0
*
با لاي اهل و خانوادهء ميت گريه كردن، آواز كشيدن وبي صبري كردن حرام است، زيرا
مردن نزد آنان سبب سرور وخوشي بوده روز ماتم،نظر به وصيت يحيى u به زوجه اش، روز بسيار خوشي به شمار ميرود0
*
نزد آنان هميشه بودن در دوزخ وجود ندارد، بلكه وقتي انسان مي ميرد يا جنت برده
ميشود و يا به پاك كننده، [يعني دوزخ ] و در آنجا به درجات متفاوت، تاوقت پاك شدنش
عذاب ميشود وبعد از آن روحش به ملا الاعلي انتقال مينمايد، و روح جاويدان بوده جسد
فاني ميشود0
نهم : افكار ومعتقدات ديگر:
-بكارة:
مادر كنز برا و يا زوجه اش دختران خانه را، بعد از تعميد شان، تا وقت تسليم شان به
شوهر، بخاطر تاكيد بقاء بكارت و دختري شان، تفتيش و بر رسي مينمايد0
-
گناه: وقتي زن يا دختر فعل زنا را مرتكب شود كشته نمي شود، بلكه باوي ترك سخن
مينمايند، وبرايش ممكن است كه توسط غوطه خوردن درآب جاري گناهش بخشوده شود0
-
دين شان به طلاق اعتراف ندارد، مگر در صورتي كه انحرافات بزرگ اخلاقي صورت گيرد،
در آنوقت طلاق وجدائي توسط كنزبرا انجام ميشود0
-سال
مندائي 360 روز، مشتمل به دوازده ماه است كه هرماهش 30 روز ميباشد، پنج روز ديگر
زياده مي ماند كه آنها را روزهاي كبيسه ميگويند و در آن روزها عيد پنجه را انجام
ميدهند.
به
صحيح بودن تاريخ هجري عقيده دارند و از آن استفاده نيز مينمايند، البته اين به سبب
اختلاط شان با مسلمانان ميباشد، وعلاوه بر آن ظهور حضرت محمدr دركتب مقدسي كه نزد شان موجود است، ذكر شده0
-روز
يكشنبه را مثل نصارا تعظيم و تقديس
مينمايند و در آن روز هيچكاري را انجام
نمي دهند0
-از
رنگ كبود نيلي خيلي نفرت دارند و آنرا هرگز لمس نمي كنند0
-مرد غير متزوج [ نكاح ناكرده ] جنت ندارد، و نه
در دنيا ونه در آخرت0
-دربارهء
امور آينده توسط نظر كردن در آسمان وستاره ها وتوسط بعضي حساب هاي فلكي، پيشگوئي
ميكنند0
-براي
هر مراسم ديني لباس خاصي وجود دارد، و براي هر مرتبه از مراتب ديني نيز لباس خاص
وجود دارد كه از ديگران متميز باشد0
-اگر
شخصي بدون بدست آوردن فرزند وفات نمايد به مطهر [دوزخ] برده ميشود تا بعد از
اقامتش در جهان ديگر دوباره به جهان انوار برده شود، بعدا بار ديگر به حالت بدني
خود عودت نموده روحش به جسم روحاني ديگر داخل گرديده ازدواج مينمايد و فرزندان
مياورد0
-به
تناسخ ايمان دارند و در بعضي از جوانب عقيده خويش به تطبيق آن نيز قائل اند0
-براي
مرد، به هر اندازه كه شرائط و اوضاع زندگي اش اجازه ميدهد، حق واجازه است كه
ازدواج نمايد0
-از
نوشيدن دوا نفرت دارند، و از چرب كردن جلد خويش و ازحقنه نيز امتناع ميورزند0
-پسران
جوان ودختران جوان نزد كاهنان ميايند تا آنان ايشان را از روز مباركي خبر دهند كه
در آن روز مراسم عروسي شان صورت ميگيرد، همچنان كاهنان براي مردمي كه از ايشان
پرسان ميكنند، وقت مناسب براي تجارت و براي سفر را بيان مينمايند، البته اخبار
ايشان از طريق علم نجوم ميباشد0
-از
حيوان ذبح شده نمي خورند مگر در صورتي كه آن را يكي از رجال دين، به حضور شاهدان
ذبح كرده باشد، ذبح كننده- بعد از آنكه وضوء ميكند-حيوان را سه بار در آب جاري
غوطه ميدهد، بعد از آن اذكار ديني خاصي را بالاي آن قرائت نموده آنرا، روي به طرف
شمال ذبح ميكند وخون آنرا تا آخرين قطره خارج ميسازد، ذبح كردن بعد از غروب آفتاب
و قبل از طلوع آن، جز درعيد پنجه، ديگر وقتها حرام ميباشد0
-عقيدهء
شان به اين تصريح نموده كه ميراث براي پسر بزرگ خاص ميباشد، ولي بخاطر مجاورت
وهمسايگي شان با مسلمانان قانون اسلامي را درميراث عمل ميكنند0
ريشه
هاي فكري واعتقادي:
-صابئه
از اديان ومفكوره هاي زيادي كه باايشان همزيستي نموده اند، متأثر شده اند0
-مشهور
ترين فرقه هاي قديمي صابئه چهار فرقه است: اصحاب روحانيات، اصحاب هياكل، اصحاب
اشخاص، وحلوليه0
-در
قرآنكريم، بايهود، نصارا، مجوس ومشركين يكجا ذكر شده اند، ايات62/ بقره-69/
مائده-و17/ حج را مشاهده كنيد، احكام خاصي هم متعلق به آنان وجود دارد، مثل جواز
گرفتن جزيه از ايشان قياس به يهود ونصاري، وياعدم جواز آن0
-از
جملهء آنان صابئهء حرانيين كه حالامنقرض وختم شده اند، معروف اند، ومعتقدات ايشان
از معتقدات صابئهء مندائيهء موجوده اندكي تغيير است.
-امروز
جز صابئهء بطايح كه در كنار نهر هاي بزرگ در جنوب عراق وايران منتشر اند، ديگر كسي
از صابئه باقي نمانده0
-از
يهوديت، مسيحيت، ومجوسيت، بخاطر مجاورت شان با آنان، متأثر شده اند.
-بعد
از راندن شان از فلسطين وسكونت شان با صابئهء حرانيين در حران، از ايشان
متأثرگرديده عبادت ستاره ها، ويا حد اقل تعظيم و تقديس آنها را به دين خويش نقل
دادند، و درفراگرفتن و كوشش كردن در بارهء علم فلك ونجوم نيز از ايشان متأثر
گرديدند0
-به
افلاطونيهء جديد، كه فلسفهء آن در سوريه استقرار يافت متأثر شده اند مثل عقيده به
فيض روحي بر جهان مادي.
-به
فلسفهء ديني كه در دوران ابراهيم خليلu ظاهر گرديده بود، نيز متأثر گرديدند، كه مردم در آنوقت به قدرت
ستاره ها در تأثير اند، نمودن بر زندگي مردم عقيده داشتند، به اين عقيده در اين
قول ابراهيم عليه السلام:"اني لا احب الآفلين" اشاره شده است0
-به
فلسفهء يونان كه از دين جدا بود نيز متأثر اند، كه اثر آن دركتب شان به مشاهده
ميرسد0
-
نزد صابئه حصهء بزرگي از بت پرسي قديم وجود دارد كه آن در تعظيم ستارگان به صورتي از صورت ها، ظاهر ميشود .
انتشار
و جاهاي نفوذ :
-صابئهء
مندائي موجوده در كناره هاي پاياني نهر هاي دجله و فرات منتشر اند، و درمناطق
اهوار وشط العرب سكونت داشته، در شهرهاي: العماره، ناصريه،بصره، قلعهء صالح،
حلفايه، زكيه، بازار شيوخ، وقرنه ( قرنه جاي اقتران و اتصال دجله وفرات است ) به
كثرت وجود دارند، آنان تحت چند پرچم زندگي ميكنند، مثل پرچم بغداد، پرچم حله، پرچم
ديوانيه، پرچم كوت، پرچم كركوك وپرچم موصل0 تعداد پركنده اي از آنان در ناصريه
المنتفق، شرش، نهر صالح، جبايش وسليمانيه نيز يافت ميشود0
-همچنان
در ايران دركنار نهر كارون ودز منتشر اند و در شهر هاي ساحلي ايران مثل محمره،
ناصريهء اهواز، ششتر، ودز بول سكونت دارند0
-تعداد
شان تقريبا به ده هزار نفر تخمين ميشود كه اكثر شان در عراق سكونت دارند0
-معابد
شان در عراق منهدم كرده شد وجز دو معبد درقلعه صالح ديگر باقي نمانده است، ولي يك
معبد "مندي " درجوار المصافي در بغداد بناكرده اند كه آن به اثر كثرت
صابئ هاي آمدگي كه به خاطر كار آنجا آمده اند بوده است0
-اكثر
شان در درست كردن ميناء فضه براي تزيين زيورات، ظروف وساعتها كار ميكنند، تقريبا
اين كسب مخصوص آنان ميباشد، زيرا اسرار آن را مخفي نگه داشته به كس ديگري نمي
آموزانند، همچنان در درست كردن غلاف هاي چوبي براي شمشير، آهنگري وخنجر سازي ماهر
هستند0
-مهارت
شان در درست كردن ميناء باعث شده تا به خاطر كار به بيروت، دمشق، واسكندريه كوچ
كنند، حتي بعضي از آنان به ايطاليا، فرانسه وامريكا رسيده اند0
-ايشان
به امور سياسي علاقه ندارند، و به اشخاص اديان ديگر، از جهت مشابهت هائي كه ميان
آنان و ديگران وجود دارد، خود را نزديك ميسازد.
كمونيزم
تعريف:
كمونيزم
يك مذهب فكري الحادي ميباشد كه مبناي آن برالحاد بوده ماده را اساس تمام اشياء
ميداند، و تاريخ را به مقابله در ميان طبقات، و عوامل اقتصادي، تفسير مينمايد، اين
حزب توسط ماركس و انگلز در آلمان قدم به ظهور نهاده درانقلاب بلشويكي، كه سال
1917م در روسيه، به طرح يهود به راه افتاد، قوت گرفت، و توسط آتش و آهن توسعه
يافت، مسلمانان از اين حزب خيلي زياد متضرر گرديدند، واقوامي هم بوده كه توسط آن
از صفحهء تاريخ محو گرديده است0
تأسيس
و افراد برازنده:
-تهداب
فكري ونظري اين حزب توسط كارل ماركس يهودي آلماني (1818-1883م) وضع گرديده است، وي
نواسهء حاخام يهودي معروف به (مرد خاي ماركس ) ميباشد، كارل ماركس يك شخص خود
خواه، متغير المزاج، و مادي بود، ازجملهء تاليفاتش كتابهاي ذيل است :
*
البيان الشيوعي " تفسير وبيان اشتراكي و كمونستي " كه سال 1848م ظاهر
گرديد0
*
رأس المال، سال 1867م ظاهر گرديد0
-درمفكوره
سازي براي مذهب، فردريك انگلز (1820-1895م) كه دوست صميمي كارل ماركس بود، با وي
همكاري نمود، اين شخص در نشر مذهبش نيز با
وي همكاري نموده نفقهء ماركس و فاميلش را
تا وقت مردنش به دوش گرفته بود، از تأليفات وي كتب ذيل ميباشد:
*
أصل الأسرة. * الخاصة و الدولة.
*
الثنائية في الطبيعة.
* الإشتراكية الخرافية والإشتراكية العلمية.
-لينين:
نام أصلي اش: «ولاديمير اليتش بوليانوف» بود، وي رهبر إنقلاب خونخوار بلشويكي (
1917م ) در روسيه، و دكتاتور خوفناك آن ميباشد، خيلي سنگدل، مستبد الرأي، وكينه
توز بالاي بشر بود، سال (1870م) تولد گرديده وسال (1924م)در گذشت، بعضي تحقيقات
نشان ميدهد كه لينين در أصل يهودي بوده ونامش هم از نام هاي يهودي بود و بعدا به
اسم روسي كه به آن مشهور است خودرا مسمي كرد، و در اين كار وي با تروتسكي مشابهت
دارد.
-لينين
كسي است كه كمونستي را نافذ نموده مورد اجرا قرار داد، وي كتب، سخنراني ها، ونشرات
زيادي دارد كه مهمترين آنها در مجموعه اي تحت اسم (مجموعة المؤلفات الكبرى)جمع
آوري شده است.
-ستالين:
نام أصلي اش «جوزيف فاديونوفتش زوجاشفلي» (1979م-1954م)، وي سكرتر حزب كمونستي
ورئيس آن بعد از لينين بود، در سنگدلي، ظلم، طغيان، دكتاتوري، واصرار به رأي
ونظريهء خود، شهرت داشت، وي در پاكسازي دشمنان طريقهء قتل وكشتن وتبعيد را اختيار
مي نمود، عملكردهايش اين را ثابت نموده كه
به خاطر خودش حاضر بود تمام ملت هارا قربان سازد، باري همسرش با وي مناقشه نمود
بنا بر آن وي را به قتل رسانيد.
-
تروتسكي: (1879م) تولد شده وسال (1940م) به طرح استالين ترور گرديده است، وي يك
يهودي بود و نام أصلي اش «بروشتاين» ميباشد، وي مقام بزرگي در حزب داشت، بعد از
انقلاب أمور خارجي را به دوش داشت، بعد از آن أمور جنگي به وي سپرده شد، بعدا به
إتهام فعاليت ضد مصلحت حزب از حزب اخراج گرديد، البته اين بخاطري بود كه ميدان
ستالين خالي شود، كه بعدا به خاطر نجات كامل از وي تدبير ترورش را سنجيده وي را به
ترور رسانيد.
افكار
و معتقدات:
-انكار از وجود خداوند U و از تمام غيبيات، وقول نمودن به اينكه أساس تمام أشياء ماده است،
شعارشان اين بود كه: به سه كس إيمان داريم : ماركـس، لينيـن و سـتالين، و به سه
چيز كافر هستيم : الله، دين، ملكيت شخصي، لعنت خدا بر آنان باد.
-تاريخ
بشر را به مقابله ميان طبقهء سرمايه داران و طبقهء تهيدستان تفسير نموده اند و اين
مسابقه به پندارشان توسط دكتاتوري تهيدستان به پايان خواهد رسيد.
-با
أديان دشمني نموده آن را وسيلهء در دام انداختن اقوام، وخادم راسماليزم و
أمپرياليزم و استثمار ميدانند، ولي از اين ميان يهوديت را استثناء نموده ميگويند
كه يهود يك طبقهء مظلوم بوده به دين خود ضرورت دارند تا حقوق غصب شدهء خويش را
دوباره اعاده نمايند.
-با
ملكيت شخصي دشمن اند و قول به اشتراكيت و الغاء وراثت مينمايند.
-در
مقابل ماده وطرق توليد، كار نزدشان ارزشي ندارد.
-تمام
تغييراتي كه در عالم ميايد به نظر آنان همهء آن نتيجهء حتمي تغيير وسائل توليد
است، فكر، تمدن وثقافت نيز زادهء پيشرفت اقتصادي ميباشد.
-ميگويند:
اخلاق نيز از امور نسبتي بوده، كه در حقيقت انعاس اسباب توليد ميباشد.
-بالاي
اقوام توسط آهن وآتش حكومت مينمايند، كار فكري آنجا مجالي ندارد، نزد آنان درراه
رسيدن به هدف از هرگونه وسيله استفاده كردن جائز است
-معتقدند
كه آخرت وجود ندارد، وجز درهمين دنيا ديگر نه عذاب وجود دارد ونه هم ثواب.
-به
ازليت وقديم بودن ماده ايمان داشته معتقد اند كه محرك اول از براي افراد وجماعت
عوامل اقتصادي ميباشد.
-به
دكتاتوري طبقهء كارگر قائل بوده بشارت به حكومت جهاني ميدهند.
-كمونستي
به مقابله و شدت باور داشته در راه بر انگيختن كينه و دشمني ميان كارگران و طبقات
ديگر سعي و كوشش مينمايد.
-دولت
عين حزب و حزب عين دولت ميباشد.
-مكتب
سياسي اول انقلاب بلشويكي از هفت شخص تشكيل ميشود كه به جز يك آنان ديگران همه
يهودي بودند، واين خود اندازهء ارتباط ميان كمونستي ويهوديت را ظاهر مينمايد.
-ميپندارند
كه قرآن در دوران حكومت عثمان-رضي الله عنه-وضع گرديده وتا قرن هشتم چندين بار
تغييرات در آن آمده است، وچنين ميگويند كه قرآن سلاح در دام انداختن اقوام ميباشد.
-ماركسيست
ارتباط خانوادگي را انكار نموده آنرا سبب تقويه جامعهء سرمايه داري ميداند،
بنابرآن ضرور است كه جاي آنرا اختلاط جنسي اشغال نمايد.
در
راه رسيدن به هدف خويش از هيچگونه كاري، هر اندازه كه كار خراب باشد، امتناع
نميورزند، و هدفشان هم عبارت از آنست كه تمام جهان كمونستي گرديده تحت سيطره و
حكومت آنان باشد. لينين ميگويد: «از بين رفتن و هلاك شدن سه ربع عالم( 75 % ) كار
مهمي نيست، ولي مهم آنست كه يك ربع باقي آن كمونست گردد»، اين قانون را آنان در
دوران انقلاب و بعد از آن در روسيه تطبيق نمودند، همچنان در چين و مناطق ديگر كه
مليون ها انسان را هلاك كردند، تجاوزشان در افغانستان، بعد از تجاوز آنان در
جمهوريت هاي اسلامي ديگر مثل: بخارا، سمرقند، وبلاد شيشان و شركس، نيز تحت همين
قاعدهء جنايت انگيز داخل ميشود.
-مساجد
را تخريب نموده بعضي از آنهارا جاهاي اجتماع و مراكز حزب ميسازند، و مسلمانان را
از اظهار شعائر ديني شان منع مينمايند، داشتن قرآن كريم باخود جرم بزرگي است كه
جزاء آن يك سال كامل حبس ميباشد.
-توسعه
و گسترش آنان بالاي مسلمانان بود، بلادشان را اشغال نمودند، مردم شان را نابود
ساختند، دارائي هاي شان را به سرقت بردند و به حرمت دين و مقدسات شان تجاوز كردند.
-براي
از بين بردن و دور كردن مخالفين از راه خيانت، عهد شكني و ترور نمودن ها استفاده
مينمايند و لو كه از اعضاء حزب شان هم باشد.
ريشه
هاي فكري و اعتقادي:
-كمونيزم
نمي تواند موافقت و همدستي خودرا با يهود و كار خود را بخاطر برآورده ساختن اهداف
يهود، پنهان نگه دارد، در هفتهء اول انقلاب، فرماني داراي دو شق، به طرفدارى يهود
صادر گرديد:
الف:
دشمني با يهود دشمني باجنس عالي شناخته شده قانون در مقابل آن مجازات خواهد كرد.
ب:
اعتراف به حق يهود در ايجاد يك وطن قومي براي خود در سرزمين فلسطين.
-ماركس
خودش تصريح مينمايد كه وي با فيلسوف صهيونزم يكجا شده تهداب نظري حزب را وضع نمود
،مراد از فيلسوف مذكور (موشيه هيس) استاد هرتزل رهبر مشهور صهيونيزم ،ميباشد.
-
پدركلان ماركس همانا حاخام يهودي ميباشد كه در ميان يهود بنام (مردخاي ماركس)
مشهور است.
انتشار
وجاهاي نفوذ :
-فعلاكمونيزم
بالاي چندين كشور حكومت دارد كه از آنجمله است كشورهاي ذيل:
1
- اتحاد شوروي. 2 - چين. 3 - چكسلواكيا. 4 - مجـر. 5 – بلغاريا. 6 - پولندا.
7 – آلمان شرق. 8 – رومانيا. 9 - يوگوسلاويا.
10- البانيا. 11- كوبا.
-معلوم است كه دخول كمونيزم دردولت هاي
مذكور از طريق زور، آتش و تسلط استعماري
بود، ازهمين جهت اكثر ملتهاي اين كشورها، بعد از آنكه كمونيزم را دانستند، درغم
واندوه مضطرب گرديده فهميدند كه اين آن جنت فردوسي نيست كه براي شان وعده داده شده
بود، بنابرآن شورش ها وانقلاب هائي كه گاه اينجا وگاه آنجا ظاهر ميگردد شروع شد،
چناچه درپولندا، مجر، و چكسلواكيا به وقوع پيوست، همانطور تقريبا دو دولت كمونستي
را نمي يابي كه ميان شان اتفاق پايدار وجود داشته باشد0
-دركشور
هاي اسلامي از جهل و ناداني بعضي حكمرانان، و آزمندي آنان بر دوام چوكي شان حتي
دربدل دين، استفاده نموده اند، همچنان كمونست ها افغانستان را اشغال نموده گروه
هاي مسلمانش را مجبور به ترك وطن كرده اند، و در بعضي كشورهاي اسلامي ديگر توسط
عمال خويش حكومت ميكنند0
-
دولت هاي كمونستي مليونها كتاب و نشريه را، درتمام اطراف عالم، بخاطر انتشار مذهب
خويش، مجانا توزيع مينمايند0
-
كمونيزم تقريبا درتمام كشورهاي عربي واسلامي احزابي براي خود تشكيل داده است،
درمصر، عراق، سوريه، لبنان، فلسطين، اردن، تونس وغيره احزابي از آن وجود دارد0
-آنان به امميت [ داخل كردن املاك شخصي دربيت
المال ] ايمان دارند و در راه تحقق
خواب
ديرين شان كه همانا حكومت جهاني ميباشد كوشش مينمايند و به آن مردم را بشارت ميدهند.
ZIONISM
تعريف:
صهيونيزم
يك حركت سياسي و مذهبي متعصب وافراطي بوده كه هدفش برپا نمودن دولت يهود در فلسطين
ميباشد، دولتي كه توسط آن بالاي تمام جهان فرمانروائي نمايند، اين اسم را از (جبل
صهيون) كوهي كه درقدس واقع است گرفته اند، كوهي كه گروه صهيونيه ميخواهند بالاي آن
هيكل سليمان u را درست نمايند، و دولتي به خود برپا كنند كه قدس پايتخت آن باشد0
حركت صهيونيه به شخص نمساوي ( هرتزل ) يهودي مرتبط ميباشد، شخصي كه داعي اول به
طرف فكر صهيوني شمرده شده حركت صهيونيزم درتمام جهان بر آراء، وافكار وي بنا نهاده
شده است0
تأسيس و افراد برازنده :
صهيونيزم
جهاني ريشه هاي تاريخي، فكري وسياسي دارد كه لازم ميسازد تا به مراحل آتي الذكر
انسان واقف گردد0
1-حركت
رنجديدگان، كه بعد از باز گشت از اسارت بابلي (586-538ق م) صورت گرفته بود، و هدف
اولي آن بازگشت به صهيون وبناء هيكل سليمان u
بود0
2-حركت
باركوخبا (118-138م) ، اين يهودي در دل هاي يهوديان شجاعت آفريد وآنان را به جمع
شدن در فلسطين و تأسيس دولت يهودي در آنجا تشويق نمود.
3-حركت
موزس كريتي كه مشابه به حركت باركوخبا بود.
4-مرحلهء
ركود و خاموشي در فعاليت يهود، كه آن به سبب مظلوم شدن و مغلوب و پراكنده بودن شان
بود، ولي با وجود آن احساس قومي نزد يهوديان همانطور قوي بوده ضعيف نشده بود.
5-حركت
دافيد روبين و شاگردش سولومون مولوخ (1501-1532م) كه يهود را به ضرورت بازگشت و
تأسيس دولت اسرائيل در فلسطين، تشويق نمودند.
6-حركت منشه بن اسرائيل ( 1604-1657م) اين حركت تهداب
اولي بود كه بر اساس استخدام بريطانيا در برآورده ساختن اهداف صهيونيستي خويش طرحهاي
صهيونيه را، متوجه ساخته استوار نمود.
7-حركت
شبتاي زفي ( 1626- 1676م) وي ادعا نموده بود كه مسيح يهود و ناجي آنان ميباشد،
بناء يهوديان آمادگي بازگشت به سوي فلسطين را شروع كردند، ولي نجات دهندهء ايشان وفات نمود.
8-حركت
سرمايه داران كه آنرا روتشيلد و موسى مونتفيوري رهبري ميكردند، و هدف آن ايجاد
مستعمرات يهودي در فلسطين بود، كه آن حيثيت كار اول را در تصرف سرزمين و اقامت
دولت يهودي در آنجا داشت.
9-حركت
فكري و استعماري در ابتداء قرن نوزدهم كه به سوي برپا ساختن دولت يهود در فلسطين،
دعوت نمود.
10-حركت
شديد صهيونيزم كه بعد از كشتار هاي يهوديان در روسيه سال 1882م م براه آفتاد، در
همين دور « هيكلر جرمني» كتابي به نام ( بازگشت يهود به فلسطين مطابق اقوال
پيامبران) تأليف كرد.
11-حركت
صهيونيزم جديد كه اين حركت منسوب به ( تيودور هرتزل) روزنامه نويس يهودي نمساوي (
1860-1904م) ميباشد، و هدف واضح واساسي آن رهبري يهود به سوي حاكميت بالاي تمام
جهان و در قدم اول برپا كردن دولت آنان در فلسطين است، براي اين هدف دوبار با
سلطان عبدالحميد مقابله نموده ولي شكست خورده بود، كه بعد ازآن يهود جهاني در راه
دور ساختن سلطان و از بين بردن خلافت كار و فعاليت را آغاز نمود.
هرتزل اولين مجلس جهاني يهود را سال 1897م
برگذار نمود و در جمع كردن يهوديان جهان به اطراف خويش كامياب گرديد، همچنان وي
يهوديان زيرك و هشيار را جمع نموده بود كه خطرناكترين تصويبات تاريخ جهان از آنان
صادر گرديد، آن تصويبات بنام ( پروتوكولات حكماء صهيون) ياد ميشود، و مأخوذ از كتب
مقدس تحريف شدهء يهود ميباشد، از آنوقت به بعد يهود سازمان هاي خويش را منظم و
مستحكم نموده در راه تحقق اهداف خرابكارانهء خويش به دقت، خفاء و هشياري حركت را
آغاز نمودند كه در زمان ما نتائج آن به همه عيان و روشن گرديد.
افكار
و معتقدات :
-صهيونيزم
افكار و معتقدات خويش را از كتب مقدسي كه آنرا يهود تحريف نموده اند اخذ كرده وهمچنان افكار و دستور العمل خويش را ضمن
پروتوكولات حكماء صهيون درست نموده است.
-صهيونيزم
يهوديان تمام جهان را اعضاي يك مليت ميداند كه مليت اسرائيل است.
-هدف
صهيونيزم تسلط يهود بر تمام جهان ميباشد همانطور كه پروردگار شان «يهوه» براي شان
وعده داده است، و طريق رسيدن به آن را همانا برپا كردن حكومت خويش بر سر زمين
محشر، كه از درياي نيل تا درياي فرات امتداد دارد، ميدانند.
-معتقد
اند كه يهود جنس ممتازي است كه بايد سردار و بادار باشد و ديگر تمام اقوام و ملتها
خدمتگار آنان باشند.
-معتقد
اند كه درست ترين راه براي فرمانروائي بر تمام جهان همانا برپا كردن حكومت به اساس
تخويف، ارهاب و شدت است.
-بخاطر
سيطره بر عامه به سوي تسخير آزادي سياسي دعوت نموده ميگويند: لازم است بدانيم كه
طعمه را [طعمه چيزي است كه براي بدام انداختن شكار آنرا در اطراف دام ميگذارند] چگونه براي شان
پيش كنيم تا آنان را در دام خويش اندازيم.
-ميگويند:
زماني كه دين سلطه داشت حالا گذشته است، امروز قوت و نيرو تنها براي طلا است،
بنابرآن لازم است كه آنرا به هر وسيله جمع آوري نموده در قبضهء خود داشته باشيم تا
تسلط ما را بر جهان آسان سازد.
-ميپندارند
كه سياست ضد اخلاق بوده در آن فريب كاري و رياء ضروري ميباشد، فضائل اخلاق و راستي در عرف سياست زشتي
و بدي بشمار ميرود.
-ميگويند:
غرق ساختن امميين [ملت هاي غير از يهود]در رذائل اخلاق، به تدبير ما و از طريق
كساني كه ما آنان را آماده ميسازيم از قبيل استاذان، خدمتگاران، زنان تربيه
كننده اطفال و زنان رقاصه، ضروري ميباشد.
-ميگويند:
تا وقتيكه آرمان ما برآورده نشده لازم و
ضروري است كه رشوت، فريب و خيانت را، بدون كدام تردد، به ميان بياوريم و از آن كار
بگيريم.
-ميگويند: لازم است كه در راه ايجاد و انتشار خوف، كه آن
متضمن فرمانبرداري كوركورانه از ما ميباشد
، كار كنيم، وهمين اندازه كفايت ميكند كه مشهور شود كه مايان خيلي جنگي و اهل
پيكار هستيم تا بدين وسيله تمام سركشي ها و نافرماني ها از بين برود.
-ميگويند:
شعارهائي به عنوان ( آزادي، مساوات، برادري) سر ميدهيم تا مردم به آن فريب خورده
آنان نيز همان شعارها را تكرار نموده عقب چيزي بروند كه ما براي شان ميخواهيم.
-ميگويند:
ضروري است كه يك نظام ارستقراطيه «حكومت طبقهء اشراف» را استحكام بخشيم و آن
استوار بر مالي باشد كه در دست ما قرار دارد و بر علمي باشد كه آنرا خاص علماء ما
ميدانند.
-ميگويند:
در راه آوردن رهبران در قبضه و چنگ خود كار مينماييم، و زود است كه تعيين آنان در
دست ما قرار گيرد، و تعيين نمودن شان، به اعتبار
پيشقدم بودن شان در بد اخلاقي، چوكي دستي و كم علمي خواهد بود.
-ميگويند:
بر نشرات سيطره خواهيم نمود، قوت فعالي كه تمام جهان را به سوي آنچه اراده داريم
سوق خواهد داد.
-ميگويند:
ضرورست كه ميان حكام و رعيت شان دشمني و
مخالفت را توسعه بخشيم تا حاكم و پادشاه به مثل كورو نابينائي گردد كه عصاء خويش
را گم كرده است، تا بخاطر نگه داشتن چوكي خود به سوي ما پناه بياورد.
-ميگويند:
لازم است كه ميان تمام قوتها آتش دشمني و جنگ افروخته شود تا ميان خود جنگ كنند، و
سلطنت را يگانه هدف مقدس خويش قرار داده هر يكي از قوتها در راه رسيدن به آن سعي
نمايند، همچنان در دادن آتش جنگ ميان دولت ها، بلكه در داخل هر دولت ضروري ميباشد،
كه در آنوقت قوتها نابود گرديده حكومت ها سقوط مينمايند، و حكومت جهاني ما بر
شكسته هاي آنها برپا ميگردد.
-ميگويند:
براي اقوام فقير و مظلوم در لباس آزاد كنندگان
آنان و نجات دهندگان شان از ظلم، خود را پيش ميكنيم و آنان را به پيوستن به
صفوف لشكر خودمان دعوت مينماييم، يعني به صفوف اشتراكيها مختلطها، كمونست ها و
ماسونيزم ها و توسط گرسنگي بالاي مردم عام حكومت خواهيم كرد و در راه نابود ساختن
مخالفين از بازوي آنان استفاده خواهيم نمود.
-ميگويند:
ضروري است كه زمام هاي اقتصادي را به دست آوريم، تا همه مردم توسط طلائي كه جمع
نموده ايم فرمانبردار ما شوند.
-ميگويند:
الآن ما توسط وسائل مخفي خويش در وضع خوبي قرار داريم طوري كه اگر دولتي بالاي ما
حمله كند دولت ديگري در دفاع از ما برپا ميخيزد.
-ميگويند:
كلمهء آزادي مردم عام را به سوي مقابله با خدا و قوانين وي ميكشاند، بنابرآن شعار
آزادي و امثال آن را بايد شائع سازيم تا آنكه سلطنت به دست ما قرار گيرد.
-ميگويند:
ما قوت مخفي و پنهاني داريم كه آنرا هيچكس از بين برده نمي تواند ، با خاموشي و
پنهاني و با شوكت خاصي كار ميكند، اعضاي آن، علي الدوام تغيير وتبديل ميشود، و
همين قوت ضامن سوق دادن حاكمان اممي [ملتهاي غير يهود] به آنسو كه ما ميخواهيم
است.
-ميگويند:
لازم است كه دولت ايمان را در قلوب مردم از بين ببريم و عقيدهء وجود خدا را از
عقول شان بكشيم، و جاي آن را به قوانين مادي رياضي دهيم، زيرا مردم زير رعايت دولت
ايمان خوشبخت و آسوده زندگي ميكنند، و بخاطر
آنكه براي مردم فرصت بازگشت نگذاريم
لازم است كه آنان را به وسائل مختلف مشغول سازيم تا به سبب آن از دشمن مشترك شان در مقابلهء جهاني آگاه نشوند.
-ميگويند:
لازم است كه تمام وسائلي را كه ضامن انتقال دارائي هاي امميين از خزانه هاي شان به
صندوق هاي ما باشد به دست آوريم.
-ميگويند:
زود است كه گروه ها و جماعت هائي تشكيل دهيم كه از انسانيت و اخلاق دور و خالي
بوده، بي احساس باشند، دين و سياست را
خيلي بد ببينند، و يگانه آرزويشان به دست آوردن ماديات باشد، آنوقت است كه از
هرگونه مقاومت عاجز بوده خوار و ذيل زير دست ما قرار ميگيرند.
-ميگويند:
كليد تمام قوتها را به دست خود خواهيم گرفت، و بر تمام وظايف سيطره خواهيم نمود، و
سياست به دست پيروان ما خواهد بود، و بدين وسيله ميتوانيم هر مقاومتي را در مقابل
ياران اممي خويش، توسط قواي خود محو و نابود سازيم.
-ميگويند:
تخم نقاق و شقاق را در همه جاكشت كرده ايم، به قسميكه دور كردن آن ممكن نيست، در
ميان مصالح مادي و قومي امميين تنافر و دوري ايجاد نموده ايم و ميان گروه هاي شان آتش تعصبات ديني و قومي را
افروخته ايم، بلكه در طول بيست قرن در راه بر افروختن آن سعي و تلاش نموده ايم،
بناء غير ممكن است كه يكي از حكومت ها بخاطر ضربه وارد كردن بر ما از حكومت ديگري
كمك دريافت كرده بتواند، و دولت ها به هيچكاري و امري و لو كوچك هم باشد، بدون موافقهء
ما اتفاق كرده نمي توانند، زيرا محرك اسباب دولت ها در قبضه ما است.
-ميگويند:
خداوند مارا براي حكومت جهان آماده ساخته خصوصيتها و امتيازاتي به ما داده كه در
اممي ها آن موجود نيست، اگر در صفوف آنان افراد برازنده و ممتاز وجود داشته باشد
بايد در مقابل ما مقاومت كرده بتوانند.
-ميگويند:
از عواطف واحساسات بر افروخته بايد در بدل خاموش ساختن آن، در راه برآورده شدن
اهداف خويش كار بگيريم، و بايد برافكار ديگران غلبه حاصل نمود و آنرا در بدل اينكه
كشته شود، طوري تفسير كرد كه موافق به مصلحت هاي ما باشد.
-ميگويند:
توجه زيادي به رأي عامه مبذول خواهيم
داشت، البته تا آنوقت كه قدرتش را بر فكر و سنجش درست از بين ببريم و به حدي
مشغولش سازيم كه فكر كند شائعات و تبليغات ما حقايقي است كه درست و ثابت ميباشد، و
طوري سازيمش كه قدرت تميز ميان وعده هاي ممكن و وعده هاي دورغ را نداشته باشد،
بنابرآن ضرور است جماعت هائي تشكيل دهيم كه اعضاء آن مشغول سخنراني هاي پرصدائي
باشند كه در آنها وعده دادن ها زياد باشد، و لازم است كه ميان اقوام و ملتها اين
شائعه را پخش كنيم كه آنان به سياست نمي دانند و بهتر آنست كه سياست را به اهلش
بگذارند.
-ميگويند:
در راه نشر كردن امور متناقضه، و شعله ور ساختن شهوات و عواطف كار خواهيم كرد.
-ادارهء
حكومت عالي را طوري خواهيم ساخت كه دست هاي زيادي داشته باشد و به تمام اطراف
زمين برسد، اداره اي كه تمام حكومت ها به
آن سر تسليم خواهند گذاشت.
-ميگويند:
لازم است كه برصنعت و تجارت سيطره نماييم و مردم را به سوي تكبر، عياشي و بي
ماهيتي بكشانيم، و در راه بلند بردن مزد، آسان ساختن قرضه دادن و زياد ساختن فايده
آن، كار و فعاليت مينماييم كه در آنوقت امميين
پيش روي ما به سجده خواهند افتاد.
-ميگويند:
بر ما واجب است كه در مواضع رسمي به ضد آنچه در دل داريم ظاهر شويم، بر ظلم انكار
نماييم، آواز آزادي را بلند كنيم طغيان و سركشي را بد گوييم.
-ميگويند:
بجز چند نشريهء كم ارزش ديگر همه نشريات در دست ماست، و آن را در پراگنده كردن و
انتشار شائعات استخدام خواهيم كرد، به حدي كه همان شائعات جاي حقايق را بگيرد و
امميين را به آن مشغول خواهيم ساخت تا در عقب آنچه به فايدهء شان است نروند، بلكه در عقب شهوات و ماديات سعي نمايند.
-ميگويند:حكمروايان
از اين عاجز اند كه نافرماني ما را بكنند، زيرا آنان ميدانند كه سرانجام سركشي
آنان زندان و يا ناپديد شدن است، بنابرآن ايشان خيلي فرمانبردار ما بوده حريص به
رعايت مصالح ما ميباشند.
-ميگويند:
ميكوشيم كه طرح ما قبل از وقتش افشاء نشود، وقوت امميين را نيز قبل از موسمش از
بين نبريم.
-ميگويند:
ما هستيم كه طريقهء راي گيري در انتخابات را و نظام اغلبيت مطلق را رائج ساختيم تا
بدين وسيله هركسي ما ميخواهيم به قدرت برسد، البته بعد از آنكه افكار عامه را براي
راي دادن به شخص مورد نظر آماده سازيم.
-ميگويند:
زود است كه نظام خانوادگي را از بين ببريم، و در هر فرد روح خود خواهي را بدميم تا
سركشي نمايد، و از رسيدن اشخاص ممتاز به مناصب عالي ممانعت نماييم.
-ميگويند:
به حكومت تنها كساني خواهند رسيد كه نامهء سياه و گذشته زشتي داشته باشند ولي نزد
مردم افشاء نباشند، اين افراد امانت داران ما در نافذ ساختن اوامر ما خواهند بود،
البته از خوف افشاء شدن و رسوا گرديدن، همچنان رهبري هائي تشكيل ميدهيم و آنان را
بزرگ و قهرمان جلوه ميدهيم.
-ميگويند:
ما بخاطر به هدف رسيدن، قواه خويش را طور مخفي تشكيل داده ايم، لكن اممي هاي
چهارپاي به اسرار آن نمي دانند، بناء به آنان اعتماد نموده در محافل شان شركت
ميكنند، بدين گونه ما بر آنان مسلط شده و بر خدمت خويش مسخر نموده ايم.
-ميگويند:
پراگنده بودن گروه مختار خداوند [مراد خود شان است] نعمت بوده دليل ضعف و ناتواني نمي باشد، و همين پراگنده
بودن است كه ما را به سرداري جهان رسانيده است.
-ميگويند:
زود است كه تمام مراكز نشرات به دست ما قرار گيرد و كست هاي تعبير از فكر انساني
در قبضهء دولت ما باشد، و هر مركز نشراتي كه مخالف فكر ما باشد در راه بستن آن به
نام قانون سعي خواهيم كرد.
-ميگويند:
در آينده ما مجله ها و روزنامه هاي زيادي به فكرها و اصول مخلتف خواهيم داشت كه
همه اش در راه هدف ما خدمت نمايد.
-ميگويند:
ضرور است كه ديگران را به انواع و اقسام اشياء فريب دهنده مثل : ملاهي، بازي ها،
مجالس عامه، فنون، ميل جنسي، ومواد مخدره مشغول سازيم تا از مخالفت ما و يا
ايستادگي در مقابل پلان هاي ما مصروف بمانند.
-ميگويند:
تمام امور دست جمعي را از بين خواهيم برد و مرحلهء خويش را به تغيير دادن دانشگاه
ها شروع خواهيم كرد و تأسيس آن را طبق پلان هاي خاص خود شروع خواهيم نمود.
-ميگويند:
با هر كسيكه در راه ما ايستاده ميشود باشدت و سختي بر خورد خواهيم كرد.
-ميگويند:محافل
ماسونيزم را، بخاطر گسترش سيطرهء ما، زياد ساخته آنرا در هر جا به نشر خواهيم رسانيد.
-ميگويند:
وقتي كه سلطنت به دست ما افتاد آنگاه براي هيچ دين، جز دين خودمان در روي زمين
اجازه نخواهيم داد.
ريشه
هاي فكري واعتقادي:
-صهيونيزم
قدامتي دارد به اندازهء قدامت و سابقهء تورات و همين تورات است كه روح قوميت را
نزد يهود از همان ايام اول تازه ميدارد و حركت هرتزل تجديد و تنظيم صهيونيزم قديم
ميباشد.
-صهيونيزم
بر تعاليم تورات تحريف شده و تلمود بنا نهاده شده است، ولي بايد گفت كه تعدادي از
رهبران صهيونيزم از جملهء ملحدين بوده و يهوديت نزد شان حيثيت روپوش را در تحقيق
اهداف سياسي و اقتصادي شان دارد.
انتشار
و جاهاي نفوذ:
-صهيونيه
راه و طريقهء سياسي يهود عالمي ميباشد و آن طوريكه خود يهود ميگويند مثل خداي هندي
فشنو است كه صد دست دارد، بنابرآن صهيونست در اكثر دستگاه هاي حكومتي جهان دست
غالب و فعال يهوديت بشمار ميرود و به مصلحت آن كار ميكند.
-صهيونست
است كه اسرائيل را رهبري نموده برايش پلان طرح ميكند.
-ماسونيت
طبق دستورات و رهنمائي هاي صهيونيزم كار ميكند و رهبران و مفكرين جهان مطيع و
فرمانبردار آن ميباشند.
-براي
صهيونيزم صدها گروه و حزب در اروپا و امريكا در عرصه هاي مختلف وجود دارد كه در
ظاهر مخالف هم معلوم ميشوند ولي در حقيقت همهء آنها براي مصلحت يهود جهاني كار
ميكنند.
-بعضي
ها در قوت و نيروي صهيونيزم خيلي مبالغه جدي ميكنند و بعض ديگر آنرا كم ارزش جلوه
ميدهند و هر دو نظر خطاء و نا درست است، و
بررسي درست نشان ميدهد كه يهود فعلي در مرحلهء ترقي چشمگيري زندگي ميكنند.
SECULARISM
تعريف:
علمانيه
به انگليسي ( SECULARISM) گفته ميشود كه ترجمهء درست آن:
لاديني و يا دنيويه ميباشد، و آن دعوتي است به سوي استوار ساختن زندگي به اساس بي
ديبي و جدا از دين و مقصود آن در جانب سياسي عدم دخالت دين در حكومت ميباشد، اين يك
اصطلاحي است كه به واژهء علم و مذهب علمي
تعلقي ندارد.
تأسيس
و افراد برازنده :
-اين
دعوت در اروپا شروع شد و توسط تأثير استعمار، تبشير ، و كمونستي به تمام اطراف جهان رسيد، عوامل زيادي قبل از
انقلاب فرانسه سال 1789م و بعد از آن، در گسترش وتوسيع آن و در ظهور منهج و افكارش
وجود داشته است، كه آن عوامل و واقعات به ترتيب آتي رونما گرديد:
1-رجال دين [يعني دين مسيحي]،زير
پردهء اكليروس، رهبانيت و عشاء رباني به طواغيت حرفوي سياسي و مستبدين تبديل
گرديده شروع به فروش چك هاي مغفرت نمودند.
2-قيام
نمودن كليسا ضد علم و تبليغات آن بر ضد فكر و تشكيل دادن محاكم تفتيش و متهم ساختن
دانشمندان به ارتداد.
*
كوبر نيكوس: سال 1543 كتاب ( حركات
الأجرام السماوية) را به نشر رسانيد، و كليسا اين كتاب را تحريم نمود.
*
جردانو : تلسكوب درست نمود، وي در حاليكه عمرش به هفتاد رسيده بود شديدا عذاب كرده
شد و سال 1642م وفات نمود.
*
ديكارت: به سوي تطبيق منهج عقلي، در فكر و زندگي دعوت نمود.
*
بيكون: وي اصول تجربوي را به ميان آورد و
خواست كه آن را در همه چيز تطبيق نمايد.
*
سبينوزا: صاحب مكتب نقد تاريخي، و انجامش
اين بود كه سوختانده شد.
*
جون لوك- : وي ميخواست كه در وقت تعارض ميان وحي و عقل بايد وحي تابع عقل باشد.
3-
ظهور اساس (عقل و طبيعة ): علماني ها به
سوي آزادي عقل دعوت را شروع نموده صفات خدائي را به طبيعت ثابت نمودند.
4-انقلاب
فرانسه : در نتيجهء همين مقابله كه كليسا در يك جانب بود و حركت جديد جانب ديگر،
سال 1789م حكومت فرانسه تولد گرديد، و آن اولين حكومت بي ديني بود كه بنام مردم
حكومت ميكرد، بعضي ها معتقد اند كه ماسوني ها از خطاهاي كليسا و حكومت فرانسه
استفاده نموده توسط موج انقلاب در راه برآورده ساختن اهداف خويش فعاليت نمودند.
5-عصر روشن
سازي و مقدمه گذاري براي انقلاب:
*
جان جاك روسو سال 1778م : وي كتابي دارد بنام ( العقد الاجتماعي) كه حيثيت انجيل
انقلاب را دارد مونتسكيو كتابي دارد بنام ( روح القوانين) – سبينوزا يهودي كه رهبر علمانيت بود، آنرا منهج زندگي و
سلوك ميداند، وي رساله اي دارد در لاهوت و سياست- فولتير صاحب ( القانون الطبيعي)-
كانت: وي كتابي دارد بنام ( الدين في حدود العقل وحده) سال 1804م- وليم جودين 1793م، كتابي دارد بنام ( العدالة السياسية)
دعوت وي در اين كتاب صريحا دعوت علماني است.
6-ميرابو:
كه سخنران، رهبر، و فيلسوف انقلاب فرانسه شمرده ميشود.
7-گروه
هاي غوغا گر رفتند تا ( باستيل) را منهدم
سازند، و شعار شان (نان) بود، بعدا شعار شان به ( آزادي، مساوات و برادري) تبديل
شد، كه آن شعار ماسوني ها بود، و نيز از جملهء شعار هاي شان اين بود (بايد
ارتجاعيت سقوط كند) و آن يك واژهء پيچيده ايست كه مراد شان از آن دين ميباشد، و
گاهي يهود اين شعار را بخاطر شكستن موانع
و دست يافتن به دستگاه حكومت، و از بين بردن مميزات ديني سرميدهند و انقلاب كه برضد مظالم رجال دين بود
تغيير نموده بر ضد خود دين شد.
8-نظريهء
تطور و ترقي: كتاب تشارلز داروين بنام ( اصل الانواع) سال 1859م به نشر رسيد، وي
به قانون تصفيهء طبيعي و بقاء شئ مناسبتر
تركيز مينمايد، و جد حقيقي انسان را مكروبك خردي ميداند كه قبل از مليونها سال در
آب ايستاده زندگي ميكرده، بوزينه نيز در يكي از مراحل ترقي آن قرار دارد كه در آخر
به انسان تبديل شده. اين نظريه بود كه مفضي بر از بين رفتن عقيدهء ديني و انتشار
الحاد و بيديني گرديد و يهود از اين عقيده
استفادهء بدي نمود.
9-ظهور
نيتشه و فلسفه اش كه چنين مي پندارد: پروردگار مرده است[ العياذ باالله] و مناسب
است كه انسان عالي (سوبرمان) مقامش را اشغال نمايد.
10-دور
كايم (يهودي) : وي بين حيوانيت انسان و ماديتش توسط نظريهء جمع عقلي جمع نموده است
[يعني قول به حيوان بودن و مادي بودنش
نموده است].
11-فرويد
( يهودي) وي غريزهءء جنسي را مفسر تمام پديده ها پنداشته ، و انسان در نظر وي يك
حيوان جنسي ميباشد.
12-كارل
ماركس ( يهودي) صاحب تفسير مادي از براي تاريخ و كسيكه به تطور و ترقي حتمي عقيده
دارد، وي دعوتگر و مؤسس اول كمونيزم بوده دين را ترياك ملتها ميداند.
13-جان
بول سارتر در ( الوجوديه) و كولن و لسون
در ( لامنتمي) : كه هر دو به سوي مذهب وجوديه و الحاد دعوت مينمايند.
14-نمونه
هائي از علمانيت در جهان عرب و اسلام:
*
مصر: خديوي اسماعيل كه مفتون و شيفته به غرب بود و ميخواست كه مصر را قطعه اي از
اروپا بسازد، سال 1883م قانون فرانسوي را داخل مصر نمود.
*
هند: تا سال 1791م احكام وفق شريعت اسلامي اجراء ميشد، بعد از اين تاريخ، به تدبير
انگليس، حركت به سوي الغاء و دور ساختن شريعت شروع گرديده و در اواسط قرن نوزدهم
به صورت كلي به پايان رسيد.
*
الجزائر: عقب اشغال فرانسه سال 1830م شريعت لغو گرديد.
*
تونس: سال 1906م قانون فرانسوي آنجا داخل گرديد.
*
المغرب: سال 1913م قانون فرانسوي آنجا داخل گرديد.
*
تركيه :بعد از الغاء خلافت و افتادن امور به دست مصطفى كمال اتاتورك، تركيه لباس
علماني را به تن كرد، اگر چه پيش از آن هم اموري به طور مقدمه براي آن وجود داشت.
*
عراق و شام : در ايام الغاء و از بين رفتن خلافت و رسيدن پاي انگليسي ها و فرانسوي
ها در اين دو كشور، شريعت لغو شد.
*
بخش بزرگ افريقا : در اين مناطق حكومت هاي نصراني وجود دارد كه بعد از كوچ كردن استعمار قدرت را به دست آورده
اند.
*
اندونوزيا و اكثر بلاد جنوب شرقي آسيا
كشورهاي علماني اند.
*
انتشار احزاب علماني و گروه هاي قومي: حزب
بعث – حزب قومي سوريه- گروه فرعونيه- گروه طورانيه- قوميت عربي.
15-از
داعيان علماني در كشورهاي عربي و اسلامي: احمد لطفي سيد- اسماعيل مظهر- قاسم امين
– طه حسين- عبدالعزيز فهمي- ميشيل عفلق- انطون سعادة- سوكارنو- سوهارتو-نهرو-
مصطفى كمال اتاتورك- جمال عبدالناصر- انور السادات، صاحب شعار (دين در سياست نيست
و سياست در دين نيست).
افكار
و معتقدات:
-بعضي
علماني ها اصلا از وجود خدا منكر اند، و بعض ديگر شان وجود خدا را قبول دارند ولي
معتقد اند كه ميان خدا و زندگي انسان هيچ نوع علاقه وجود ندارد.
-زندگي
بايد به اساس علم مطلق و تحت سلطهء عقل و تجربه استوار باشد.
-برپا
كردن سد محكمي ميان جهان روح وجهان ماده، ارزشهاي روحي نزد آنان امور سلبيه به
شمار ميرود.
-جدائي
دين از سياست و برپا كردن زندگي بر اساس ماديت.
-تطبيق
مبدأ نفع (براكماتيزم) بر هر چيز در
زندگي.
-اعتماد
بر مبدأ و قانون (ميكيافيليه) در فلسفهء حكومت و در سياست و اخلاق.
-نشر
وگسترش اختلاط اخلاقي وازبين بردن اساس خانوادگي به اين اعتبارش كه حيثيت خشت اول
قلعه اجتماعي را داشته باشد0
-معتقدات
علماني درجهان اسلام وعرب كه توسط استعمار وتبشير به نشر رسيده اينست:
*
طعنه وارد كردن درحقانيت اسلام، قرآن، ونبوت0
*
اين پندار كه اسلام اغراض ومقاصد خود را، كه عبارت از چند روش وشعائر روحي ميباشد،
پوره نموده است0
*
اين پندار كه فقه اسلامي از قانون روماني گرفته شده0
*
اين پندار كه اسلام باتمدن وپيشرفت شازگار نبوده وبه عقب روي دعوت مينمايد0
*
دعوت به سوي آزادي زن مطابق اسلوب وروش غرب0
*
بدجلوه دادن تمدن اسلامي و بزرگ جلوه دادن حجم حركات ويرانگر در تاريخ اسلامي و اين پندار كه آنها حركات
اصلاح بودند.
*
زنده ساختن تمدن هاي قديمي.
*
اقتباس نظم و منهج لاديني از غرب و جاري كردن آن در اينجا.
*
تربيهء جوانان واطفال به تربيهء بي ديني.
*
اگر براي وجود علماني در غرب غذري هم موجود باشد، براي وجود آن در شرق هيچ غذري
وجود ندارد.
ريشه
هاي فكري واعتقادي :
-دشمني
مطلق با كليسا در قدم اول و با دين در قدم دوم، هر ديني كه باشد، برابر است كه در
پهلوي علم ايستاده شود، و يا با آن دشمني نمايد.
-يهود
بخاطر سلطهء خودش نقش بارزي در استحكام علمانيت داشت، زيرا توسط علمانيت موانع
ديني را كه پيش روي يهود قرار داشت و بين وي و ديگر اقوام زمين مانع واقع ميشد،
دور مي نمايد.
-فرد
هوايت هيو ميگويد: " در هر مسأله اي كه ميان دين و علم تناقض واقع شود حق
جانب علم است و خطا جانب دين".
-عام
ساختن مفكورهء (دشمني ميان علم از يكطرف و دين از جانب ديگر) تا كه دين اسلام را
نيز شامل شود، در حاليكه دين اسلامي هيچگاه به ضد زندگي و علم برنخاسته و كليسا
بوده كه آنطور نموده است، بلكه اسلام در تطبيق منهج تجربوي و نشر علوم پيشقدم بوده
و است.
-انكار
از آخرت و عدم عمل براي آن، و يقين نمودن به اينكه تنها زندگي دنيا جاي نفع گرفتن
و لذت بردن است.
انتشار
و جاهاي نفوذ :
-علمانيت
در اروپا شروع شد، وبعد از به ميان آمدن انقلاب فرانسه سال 1789م وجود سياسي پيدا
كرد و در قرن نوزدهم در تمام اروپا به نشر رسيد، و در قرن بيستم توسط استعمار و
تبشير ، اكثر دولت هاي جهان را به اعتبار حكومت و سياست، شامل گرديد.
تعريف:
قاديانيت
حركتي است كه سال 1900م به نقشه وطرح استعمار انگليس، در قارهء هند ايجاد گرديد،
وهدف از آن دور ساختن مسلمانان از دين شان وعلي الخصوص از فريضهء جهاد بود، تا در
مقابل استعمارگر بنام اسلام قيام نكنند، زبان گوياي اين حركت مجلهء « الاديان »
بود كه به زبان انگليسي به نشر ميرسد0
تأسيس
وافراد برازنده :
-مرزا غلام احمد قادياني (1839-1908م
) آلهء اساسي از براي ايجاد و تأسيس قاديانيت بود0 وي متعلق به خانداني بود كه
مشهور به خيانت دين ووطن بودند0 وي نزد پيروانش درمختل بودن مزاج،كثرت امراض،
معتاد بودن به مواد مخدر معروف بود0 بيشتر از پنجاه كتاب، رساله، ومقاله دارد، و
مهمترين كتاب هايش كتب ذيل ميباشد: 1- ازالة الاوهام، 2- اعجاز احمدي، 3- براهين احمديه، 4- انوار الاسلام، 5-اعجاز المسيح، 6- التبليغ،
7- تجليات الهية0
-نورالدين:
خليفه وجانشين اول براي قاديانيت، تاج خلافت را انگليس برسرش نهاد ومريدها پيرويش
نمودند، ازجملهء تاليفاتش «فصل الخطاب» است0
-محمد
علي: وي امير قادياني در لاهور، مناظر آنان، جاسوس استعمار، و مديرمجله اي بود كه
بنام قاديانيان سخن ميگفت، قرآنكريم را ترجمهء تحريف شده به زبان انگليسي نمود، از
جملهء تاليفاتش: «حقيقة الاختلاف» و "النبوة في الاسلام » ميباشد0
-محمد
صادق: مفتي قاديانيان، كه ازجملهء مؤلفات وي «خادم خاتم النبيين» ميباشد0
-بشير
احمد بن غلام: از تاليفاتش:«سيرة مهدي» و «كلمة الفصل» ميياشد0
-محمود
احمد پسر غلام وخليفهء دومش: كه از تأليفاتش: «انوار الخلافة»، «تحفة الملوك» و
«حقيقة النبوة» ميباشد0
افكار ومعتقدات :
-معتقد
اند كه غلام همان مسيح موعود ميباشد0
-معتقد
اند كه خداوند روزه ميگيرد، نماز ميخواند، خواب ميكند، بيدار ميشود، نوشته ميكند،
دستخط مينمايد، وجماع ميكند0 ( تعالي الله عمايقولون علوا كبيرا ) « خيلي عالي و
برتر است خداوند از آنچه ميگويند»0
-قادياني
معتقد است كه خداي وي انگليسي زبان است، زيرا باوي به زبان انگليسي سخن ميگويد0
-قاديانيان
معتقد اند كه نبوت وپيامبري به حضرت محمد r ختم
نشده، بلكه جاري بوده خداوند پيامبران را حسب ضرورت ارسال ميدارد، وغلام احمد
بهترين تمام پيامبران ميباشد.
-معتقد
اند كه جبرئيلu نزد احمد فرود ميايد وبرايش وحي مياورد، الهامات وي نيز مثل قرآن
است0
-ميگويند:
قرآن تنها همان است كه مسيح موعود( غلام احمد ) آورده است، وحديث هم تنها همان است
كه در روشنائي تعليمات وي باشد، وديگر پيامبران تحت سيادت وسرداري غلام احمد
ميباشند0
-معتقد
اند كه به آنان نيز كتابي نازل شده كه نامش « الكتاب المبين » ميباشد، و آن غير
قرآنكريم است0
-معتقد
اند كه آنان دين مستقل، وشريعت مستقل دارند، وياران غلام مثل اصحاب كرام ميباشند0
-معتقد
اند كه شهر قاديان مثل مدينهء منوره ومكهء معظمه ميباشد، بلكه از آنها بهتر بوده
وزمين آن حرم ميباشد، همين شهر قاديان قبلهء آنان است كه به اداي حج آنجا ميروند0
-عقيدهء
جهاد را لغونموده به اطاعت كوركورانهء حكومت انگليس پرداختند، زيرا حكومت انگليس
به پندار آنان، به نص قرآن اولو الامر ايشان ميباشد0
-تمام
مسلمانان به نزد آنان كافر اند مگر كسيكه در قاديانيت داخل شود، همچنان كسيكه به
غير قاديانيان دختر دهد ويا از غير آنان زن گيرد آن شخص كافر ميباشد0
-شراب،
ترياك، و ديگر مخدرات ومسكرات را حلال ميدانند0
ريشه
هاي فكري واعتقادي :
-حركت
تغريببي سير سيد احمد خان توسط نشر افكار منحرف، براي ظهور قاديانيت مقدمه گذاري
نمود0
-انگليس
فرصت را غنيمت دانسته حركت قادياني را درست نمود و براي رهبري آن شخصي را از
خانداني كه در مزدوري شان غرق بود اختياركرد0
-قادياني
ها روابط محكي با اسرائيل دارند، اسرائيل براي شان مركز ها ومكاتب احداث نموده و
ايشان را در نشر مجله ايكه به نام آنان سخن ميگويد، و درچاپ كتب ونشريه ها و توزيع
آن درعالم، ياري ميرساند0
-اثر
پذيري شان از مسيحيت، يهوديت وحركات باطنيه، درعقايد و روش شان، علي الرغم ادعاي
اسلام درظاهر، واضح وآشكار است0
انتشار
وجاهاي نفوذ :
-بخش
بزرگ قاديانيان امروز درهند وپاكستان زندگي مينمايند، تعداد اندكي از آنان
دراسرائيل وكشور هاي عربي هم هستند، و براي حاصل نمودن مراكز حساس، درهر شهري كه
مستقر اند، باهمكاري استعمار كوشش مينمايند.
ORIENTALISM
تعريف:
استشراق يك موج فكرى است كه متصدي تحقيقات مختلف
از شرق اسلامي مي باشد، تحقيقاتي كه مشتمل بر: تمدن، اديان، آداب، لغات، و
ثقافت آن مي شود، اين گروه در ايجاد
تصورات و پندارهاي غرب در بارهء عالم إسلامي سهم گرفته از پشتوانهء فكري آن در
مقابلهء تمدنها در ميان آندو استفاده نموده است.
تأسيس
و أفراد برازنده:
1-اوائل
تأسيس:
-تعيين
شروع استشراق خيلي مشكل است زيرا بعضي از
تاريخ نويسان ابتداء آن را به زمان دولت اسلامي در اندلس بر ميگردانند، در حاليكه
بعضي ديگر آن را به دوران صليبيان ميرسانند.
-ليكن
استشراق لاهوتي وقتي به شكل رسمي شروع شد كه انجمن كليسايى فيينا سال 1312م فيصله اي مبني بر ايجاد مراكز
زبان عربي در چندين دانشگاه اروپايى صادر
نمود.
-مفهوم
استشراق در اروپا فقط در اواخر قرن هجدهم ميلادي آشكار گشت اولين بار در سال 1779م
در انجلترا آشكار شد و در فرانسه سال 1799م ظاهر گشت و در قاموس اكاديمي فرانسه در
سال 1838م اين كلمه درج گرديد.
-جربردي
اورليـاك ( 938-1003م ) كـه از جملـهء رهبـانان بندكيه بود به اندلس رفت و نزد
استادان آنجا درس خواند و بعد از بازگشتش (999-1002م) به حيث حبر اعظم «عالم بزرگ»
بنام سلفتر دوم تعيين گرديد، بنابرين وي اولين پاپ فرانسوي به شمار ميرود.
-در
سال 1130م رئيس اسقف هاي طليطله به ترجمهء
بعضي كتاب هاي علمي عربي اقدام نمود.
-جيراردي
كريمون ( 1114-1187م) ايطاليايى به طليطله رفت وآنجا دست كم 87 كتاب را درفلسفه،
طب، فلك، ورمل اندازي ترجمه كرد.
-بطرس
المكرم ( 1094-1156م) فرانسوي از جملهء رهبانان بندكتيه و رئيس دير كلوني بود وي به تشكيل گروهي از مترجمين اقدام نمود،
البته بخاطر حصول شناخت از اسلام، وي خودش ناظر و مراقب براولين ترجمهء معاني قرآن
كريم بود كه سال 1143م به لغت لاتيني توسط روبرت اوف كيتون انگليس انجام يافت.
-يوحنا
اشبيلي يهودي بود بعد نصراني شد وي در
اواسط قرن دوازدهم ظهور نمود و به علم
نجوم توجه كرد، وي به همكاري ادلر اوف باث چهار كتاب أبومعشربلخي (1133م) را به
عربي نقل كرد.
-روجر
بيكون ( 1214-1294م) انگليس، علوم خود را در اكسفورد و پاريس فرا گرفت، و دكتوراي
خودرا در رشته لاهوت اخذ نمود، كتاب مرآة الكيمياء را از عربي ترجمه كرد، (نورمبرج 1521م).
2-مستشرقين منصف:
-هادريان
ريلاند ( ت1718م ) :وي استاذ لغات شرق در دانشگاه اوترشت در هولندا بود، كتابي
دارد بنام ( الديانة المحمدية) در دو جزء، به لغت لاتيني، ليكن كليسا كتاب وي را در اروپا در جملهء كتابهائي قرار
داد كه استفاده از آنها ممنوع است.
-توماس
ارنولد انگليس ( 1864-1930م): وي كتابي دارد بنام ( الدعوة إلى الإسلام) كه به
تركي، اردو، و عربي ترجمه شده است.
-غوستاف
لوبون: وي مستشرق فيلسوف ماديگرا بود به
هيچ دين ايمان نداشت، انصاف وي و توصيفش از تمدن اسلامي، در مباحث و كتبش باعث شده
كه غربي ها به آن توجهي نكنند و از وي
ستايشي ننمايند.
-زيـجريد
هونكه: نوشـته هاي وي نيز منصفـانه است، و در كتاب مشهور
خود
(شمس العرب تسطع علىالغرب) تأثير تمدن عربي بر غرب را ابراز نموده است.
-و
از جملهء منصفين: جاك بيرك، انا ماري شمل، كار لايل، رينيه جينو، دكتور جرينيه و
جوته آلماني اند.
3-مستشرقين
متعصب:
-جولد
زيهر (1850-1920م) : وي يهودي بود از مجارستان ، از جملهء كتاب هايش ( تاريخ مذاهب
التفسير الإسلامي) است ، وي رئيس علوم اسلامي در همه اروپا گرديد.
-جون
ماينارد امريكايى : خيلي متعصب بود، و از
جملهء نويسندگان مجلهء ( الدراسات الإسلامية) است.
غرونباوم
آلماني يهودي: در دانشگاه هاي امريكا درس خوانده ، كتابي دارد بنام ( الأعياد
المحمدية 1951م) و كتابي هم بنام (دراسات في تاريخ الثقافة الإسلامية 1954م).
فينسينك دشمن اسلام، وي كتابي دارد بنام ( عقيدة
الإسلام 1932م).
-كينيث
كراج امريكايى متعصب، كتابي دارد بنام (دعوة ومئذنة 1956م).
-لوي
ماسينيون فرانسوي مبشر، وي بحيث مشاور در وزارت مستعمرات فرانسه براي امور شمال
افريقا ايفاء وظيفه مينمود، كتاب (الحلاج الصوفي الشهيد في الإسلام) كه سال 1922م از چاپ برآمد، از نوشتهء وي است.
-
ماكدونالد امريكايى متعصب تبشيري، و كتابي
دارد بنام (تطور علم الكلام و الفقه و النظرية الدستورية) كه سال 1930م چاپ گرديد،
و كتابي هم بنام ( الموقف الديني و الحياة في الإسلام) كه سال 1908م به چاپ رسيد.
مرجليوث
انگليس (ت 1940م): خيلي متعصب بود، طه حسين و أحمد امين در مكتب وي درس خوانده
اند، وي كتابي دارد بنام (التطورات المبكرة في الإسلام) چاپ سال 1913م، و كتابي
بنام ( محمد و مطلع الإسلام ) چاپ سال 1905م، و كتابي هم بنام ( الجامعة
الإسلامية) كه سال 1912م به چاپ رسيد.
-اربري
انگليس متعصب دشمن اسلام، از جمله كتاب هايش ( الإسلام اليوم) چاپ 1943م، و (
التصوف) چاپ 1950م.
-بارون
كارادي فرانسوي متعصب، از بزرگترين نويسندگان دائرة المعارف الإسلاميه بود.
-
نيكولسون. انگليسي، وي از اينكه اسلام دين روحي باشد منكر است، و اسلام را به مادي
گرايى و عاري بودن از اخلاق عاليه انساني توصيف ميكند، كتاب ( متصوفوا الإسلام
1910م) و ( التاريخ الأدبي للعرب – 1930م) از تاليفات وي است.
-هنري
لامنس يسوعي ( 1872-1937م)، فرانسوي متعصب بود، كتابي دارد بنام ( الإسلام) و
كتابي بنام ( الطائف)، و نيز از نويسندگان دائرة
المعارف الإسلاميه ميباشد.
-جوزيف
شاخت آلماني، متعصب و ضد اسلام بود، كتاب ( اصول الفقه الإسلامي) از وي است.
-بلا
شير : در وزارت خارجهء فرانسه به حيث كار شناس در امور عرب و اسلام، كار مي كرد.
-الفردجيوم
انگليسي، وي متعصب و دشمن اسلام بود از جمله كتاب هايش: ( الإسلام) است.
افكار و معتـقـدات:
اول:
اهداف استشراق:
1-هدف
ديني:
-باعـث
بر ايـجاد استشراق همين هدف ديني بوده و در تمام مراحل دور و دراز
خود همين هدف را باخود داشته است.
-شبهه اندازي در صحت پيامبري محمد، و ايجاد كردن
اين پندار كه حديث نبوي از ساخته و بافتهء خود مسلمانان طي قرون سه گانهء اول است.
-شبهه اندازي در صحت قرآن كريم و طعن وارد كردن
در آن.
-بي ارزش جلوه دادن فقه اسلامي، و به وجود آوردن
اين پندار كه آن مأخوذ از فقه رومي است.
-بدگويى
لغت عربي و اين پندار كه لغت عربي قادر نيست قافلهء پيشرفت را همراهي كند.
-ايجاد
اين گمان كه اسلام از منابع يهودي و نصراني أخذ شده.
-تبشير
و نصراني سازي مسلمانان.
-پيش
كردن أحاديث ضعيف و موضوع براي تقويت
افكار و معتقدات شان.
2-هدف
تجارتي :
-مؤسسات
وشركت هاي بزرگ و همچنان پادشاهان، بخاطر
شناخت و معرفت كشورهاي اسلامي، وجمع آوري معلومات از آنها، براي پژوهشگران
مال هاي هنگفتي ميدادند، اين روش در دوران قبل از استعمار غرب بر جهان اسلام، در قرن هاي نوزدهم و بيستم خيلي شايع بود.
3-هدف
سياسي:
-ضعيف
ساختن روح برادري ميان مسلمانان، و تفرقه اندازي، تا باشد كه سلطهء شان بر
مسلمانان مستحكم گردد.
-توجه
به لهجه هاي عاميانه، و بحث از عادت هاي رواج يافته.
-مؤظفين
خويش را در مستعمرات متوجه آموزش لغات و
بحث از آداب و دين همان مناطق ميكردند، تا
بدانند كه چگونه بر آن مناطق حكمفرايى نمايند، و چه سياستي را در پيش گيرند.
4-هدف
علمي خالص:
-بعضي
از مستشرقين فقط بخاطري به بحث و تحقيق
پرداخته اند كه حق و حقيقت را بشناسند، تعدادي از اين افراد به حقانيت
اسلام پي برده و در آن داخل گرديده اند، كه از جملهء آنان اند:
*
توماس ارنولد كه در كتاب خود ( الدعوة إلى الإسلام) خيلي با مسلمانان منصفانه
رفتار نموده است.
*
مستشرق فرانسوي ( دينيه) ، مسلمان شد و در الجزاير زندگي اختيار نمود، وي كتابي
دارد بنام ( اشعة خاصة بنور الإسلام)، در فرانسه وفات نمود و در الجزاير دفن گرديد.
دوم:
مؤلفات بزرگ شان:
1-تاريخ
الأدب العربي: كارل برو كلمان (ت1956م).
2-دائرة
المعارف الإسلامية: چاپ اولش در مدت 1913-1938م به زبان هاي : انگليسي، فرانسوي و
آلماني به نشر رسيد، و چاپ جديد آن به تاريخ 1945-1977م تنها به زبان هاي فرانسوي
و انگليسي به نشر رسيد.
3-
المعـجم المفـهرس لألفاظ الحديث الشريف: اين كتـاب مشتمل بر احاديث
صحاح
سته [ بخاري، مسلم، أبو داود ، نسايى، ترمذي، ابن ماجه]، مسند دارمي، موطا إمام
مالك، و مسند إمام أحمد بن حنبل ميباشد، و داراي هفت مجلد بزرگ است، چاپ و نشر آن
از سال 1936م به بعد شروع شد.
4-آنچه
مستشرقين در علوم شرق، در مدت يك و نيم قرن ( از اوائل قرن نوزدهم إلي نصف قرن
بيستم) نوشته اند بالغ بر شصت هزار كتاب ميگردد.
سوم:
مراكز و جمعيات:
-اولين
مركز بين المللي براي مستشرقين سال 1873م در پاريس برگذار گرديد.
-بعد
از آن مراكز پيهم گشوده مي شد و فعلا بالاتر از سي مركز بين المللي براي مستشرقين
برگذار گرديده است، اينها علاوه بر مجالس و ديدار هاي زيادى است كه منحصر به هر
اقليم و هر دولت است، مثل مجلس مستشرقين آلمان كه در شهر درسدن آلمانيا سال 1849م برگذار گرديد، و پيهم اينطور
مجالس به استمرار تا حال برگذار ميگردد.
-درين
مجالس و مراكز صدها عالم از علماء مستشرقين حاضر مي شوند ، طور مثال: در مجلس
اكسفورد ( 900) دانشمند ، از 25 دولت، 80 دانشگاه ، و 69جمعيت علمي، حاضر شده بود.
-چندين
جمعيت استشراقي ديگر هم وجود دارد، مثل جمعية آسيويه در پاريس، كه سال 1822م تأسيس
شد، و جمعيت ملكيه آسيويه در بريطانيا و
ايرلندا، كه سال 1823م تأسيس شد، و جمعية شرقي امريكايى، تأسيس سال 1842م، و جمعية
شرقي آلماني، تأسيس سال 1845م.
چهارم:
مجله هاي استشراق:
-براي
مستشرقين در اين ايام خيلي زياد مجله و
روزنامه وجود دارد كه تعدادش از سيصد مجله متنوع به زبان هاي مختلف، تجاوز ميكند،
و از آنجمله به طور مثال اينهارا ذكر
ميكنيم:
*
مجلة العالم الإسلامي اين مجله را صمويل
زويمر( وفات 1952م) در بريطانيا، سال 1911م ايجاد نمود، و همين زويمر رئيس مبشرين
در شرق اوسط بود.
*
مجله عالم الإسلام ، در بطر سبرج ، سال
1912م انتشار يافت ، ليكن ديري دوام نكرد .
*
مجله ينايع الشرق، كه آنرا هامر برجشتال
در فيينا از سال 1809الى سال 1818م نشر مينمود.
*
مجله الإسلام سال 1895م در پاريس نشر شد، و در سال 1906 م جـاي
آنـرا مجله العالم الإسلامي گرفت، صادر كننده اين مجله يك جمعيت علمي فرانسوي بود كه در مغرب
بودند، بعد اين مجله هم به الدراسات الإسلاميه تبديل يافت.
*
در سال 1910م مجله آلماني الإسلام انتشار يافت .
پنجم : استشراق در خدمت استعمار:
-كارل هنيريش بيكر (وفات 1933م) مؤسس مجله آلماني الإسلامي، وي در ضمـن تحقـيقاتي كه
داشـت خدمت اهداف استعماري را در
افريقا ميكرد.
-بار
تولد (وفات 1930 م) مؤسس مجلهء روسي عالم الإسلام
مباحث و مضاميني را به نشر مي رسانيد كه متضمن منافع سيطرهء روس بر آسياي ميانه باشد.
-سنوك
هرجرونجه هالندي ( 1857-1936م) تحت اسم عبد الغفار، سال 1884م به مكه آمد، و مدت
شش برج آنجا اقامت نمود، بعدا از آنجا بازگشت كرد و مباحثي در خدمت استعمار بر شرق اسلامي نوشت، وي قبلا
در جاوه مدت 17 سال اقامت نموده بود.
-معهد
لغات شرق كه سال 1885م در پاريس تأسيس شده بود، مقصود اصلي از آن حصول معلوماتي از
دول شرقي و شرق اقصى بود تا زمينه را طوري مساعد
سازد كه كار استعمار دراين مناطق آسان گردد.
ششم
: آراء و افكار خطرناك استشراق:
-جورج سيل در مقدمهء ترجمه اش براي معاني قرآن
كريم اظهار ميدارد: قرآن از اختراع و تأليف محمد است، و اين مطلبي است كه هيچ قابل
ترديد نيست.
-ريتشارد
بل ميگويد: محمد قرآن را از مصادر يهودي و نصراني و از كتب
سابقه به قسم خاصي أخذ نموده است.
-دوزي
( وفات 1883م) ميگويد: قرآن بسيارسليقهء ناهنجار دارد، چيز نو و جديد در آن كم
است، همچنان مي پندارد كه: در آن خيلي اطناب و اضافه گويى خسته كن وجود دارد.
-در
نامهء وزير مستعمرات بريطانيايى ( اومسبي غو) ، كه براي رئيس جمهور دولت خود، به
تاريخ : 9 يناير 1938م ارسال نموده بود، آمده است: « تاجايىكه ما ميدانيم يگانه
خطر بزرگ كه بر امپراطوري لازم است از آن هراس داشته باشد و در مقابل آن مبارزه
نمايد همانا وحدت و يكپارچگي مسلمانان است، اين تنها متوجه امپراطوري نيست، بلكه
فرانسه هم دراين شريك است، ليكن به ما جاي خوشي است كه خلافت از بين رفت،
واميدوارم كه رفتنش بدون بازگشت باشد».
-شلدون
آموس ميگويد: شريعت نيست مگر قانون روماني براي امپراطوري شرق، كه در آن مطابق
اوضاع و احوال سياسي ممالك عربي تعديلات صورت گرفته است، وي همچنان ميگويد: قانون
محمدي همان قانون جستـنيان است در لباس عربي.
-رينان
فرانسوي ميگويد: فلسفهء عربي همان فلسفهء
يوناني است كه با حروف عربي نوشته شده.
-لويس
ما سينيون رهبر حركتي بود كه مرامش نوشتن به لهجه هاي عاميانه، و به حروف لاتيني
بود.
و ليكن بايد گفت:
-دراين
شك نيست كه مستشرقين در اخراج كتابهاي زيادي از كتب علمي سابقه، و نشر آنان به قسم
محقق، مبوب، و مفهرس، كار بزرگي را انجام
داده اند.
-همچنان
شك نيست كه بعضي از آنان منهج علمي خاصي را دارا هستندكه در بحث به آنان كمك
ميكند.
-دراين
هم شكي نيست كه بعضي از آنان در تحقيق، تمحيص و پيگيري مسائل خيلي شكيبا، و توانا
اند.
-بناء
بر مسلمان باكي نيست كه اشياء مفيد را از كتب ايشان بگيرد، ولي از مواضع تخليط و
تحريف شان آگاه باشد، تا از آن بپرهيزد، يا آن را به ديگران نشاندهي كند، و يا بر
آن رد نمايد، زيرا حكمت گمشدهء مسلمان است
هرجا بيابدش وي مستحق آن است.
ريشه
هاي فكري و اعتقادي:
-استشراق
زادهء تصادم ميان شرق اسلامي و غرب نصراني، درايام صليبيان است، آنهم از طريق
سفارت ها و رفت و آمد ها.
-باعث
اساسي همانا جانب لاهوتي نصراني بود، تا اسلام را توسط مكر، فريب، و بدجلوه دادن، از داخل شكست دهند، ليكن
استشراق بعدها و در ايام آخر شروع به خروج
از اين دائره نموده، خودرا به روح علمي
نزديك ميسازد.
انتشار
و جاهاي نفوذ:
-چراگاه
پرعلفي كه مستشرقين در آن مي چرخند همانا سرزمين غرب است، كه از جمله آنان :
آلماني ها، بريطاني ها، فرانسوي ها، هالندي ها و مجارستاني ها اند.و تعدادي از
آنان در اسپانيا و ايطاليا نيز ظهور نموده اند، ليكن ستارهء استشراق در امريكا خوب
طلوع نموده ودر آنجا خيلي مراكز تأسيس كرده اند.
-حكومتها،
جمعيت ها، شركت ها، مؤسسه ها، كليساها، هيچ يكي از اينها هيچ وقتي از اوقات، در
راه تقويه، تأييد و گسترش استشراق بخل نورزيده و از دادن مال و دارائي صرفه نكرده
اند، همچنان راه نفوذ آن را در دانشگاه ها باز نموده اند، بحدي كه تعداد مستشرقين
به هزارها انسان رسيده است .
-حركت استشراق مسخر در خدمت استعمار و تنصير بود، و
در اين اواخر در خدمت يهوديت و صهيونيزم، كه مقصد عمده اش ضعيف ساختن شرق اسلامي،
و مستحكم كردن سلطهء خويش بر آن، به طريق مستقيم يا غير مستقيم ميباشد، قرار گرفته است.
تعريف:
اخوان
المسلمين بزرگترين حركات اسلامي معاصر است، شعارش بازگشت به سوي اسلام حقيقي
ميباشد، اسلاميكه مطابق قرآن و سنت باشد , ميخواهد كه شريعت اسلامي در زندگي
انسانها تطبيق شود، حركتي است كه در مقابل سيلاب " علماني" در مناطق
عربي و اسلامي و سائر مناطق مي ايستد و مقاومت ميكند.
تأسيس
و افراد برازنده:
-مؤسس
اين حركت شيخ حسن البنا (1224-1268هـ) (1904-1949م) است، وي در قريه اي از قريه
هاي بحيرهء مصر تولد شد، و در يك خاندان متدين نشو و نمو نمود كه آثار آن در تمام
زندگي اش جلوه گر بود.
-در
پهلوي تعليمات ديني اش در خانه و مسجد در مدارس حكومتي نيز درس خواند و بعدا به دارالعلوم در قاهره پيوست و در سال ( 1927م)
از آنجا فارغ شد.
-در
يكي از مدارس ابتدايى اسماعيليه مدرس تعيين شد و در آنجا فعاليت ديني اش در ميان
مردم شروع شد، خصوصا در قهوه خانه ها و در ميان كاركنان كانال.
-در
ماه ذو القعده 1327هـ / ابريل 1928م تهداب
حركت اخوان المسلمين گذاشته شد.
-در
1932م استاد حسن البنا به قاهره انتقال نمود وبا انتقال وي حركت نيز به قاهره
انتقال كرد.
-در
سـال 1352هـ/1932م جريـدهء هفـته وار ( اخوان المسلمين) انتشار يافت
و
مدير آن استاد محب الدين خطيب (1303-1389هـ) ( 1886-1969م) تعيين گرديد بعد از آن در سال (1357هـ/ 1938
م) "النذير" انتشار يافت و بعد
از آن در سال (1367هـ /1947م ) "الشهاب " به نشر رسيد ... و مجله ها و
جريده هاي متعلق به حركت پيهم شروع به انتشار نمود.
-در سال 1941م اولين هيئة تأسيسيه متشكل از صد
عضو تشكيل يافت كه افراد آنرا خود حسن البنا انتخاب نمود.
-اخوان المسلمين در سال 1948م در جنگ فلسطين
شركت نمودند و با نيروي خاصي كه داشتند در معركه داخل شدند، اين رويداد را استاد كامل شريف در كتاب خود ( الإخوان المسلمين
في حرب فلسطين ) به تفصيل ذكر نموده است.
-در
8 نومبر 1948م محمود فهمي نقراشي – صدراعظم مصر در آن وقت- فيصله اي را صادر نمود
كه طبق آن بايد جماعة اخوان المسلمين منحل گرديده دارايى هايش ضبط شود و افراد برا
زندهء آن زنداني گردد.
-در
دسمبر 1948م محمود فهمي ترور شد و اخوان
المسلمين متهم به قتل آن گرديد، طرفداران محمود فهمي نقراشي در جنازه اش اعلان
نمودند: سر حسن البنا در مقابل سر نقراشي،همان بود كه در12فروري 1949م حسن البنا
تروركرده شد.
-در
سال 1950م دوران وزارت نحاس آمد و مجلس دولت فيصله نمود كه: امر به انحلال جماعت
باطل است و ديگر اساس ندارد بنابر همين فيصله قيودات از سر راه جماعت برداشته شد.
-در
سال 1950م استاد حسن الهضيبـي (1306-1393هـ) (1891-1973م)
به
حيث رهبر اخوان المسلمين تعيين گرديد، وي يكي از بزرگترين قاضيان مصر بود و چندين
بار زنداني شده بود و در سال 1954م حكم
اعدامش صادر شد بعدا از اعدام به حبس ابدي تخفيف يافت ولي در سال 1971م براي آخرين بار از زندان
رهايى يافت.
-در
برج اكتوبر 1951م روابط مصر و بريطانيا
قوي گرديد بنابرين اخوان المسلمين جنگ هاي چريكي را ضد انگليس در كانال سويس آغاز
كردند كه آن را كامل شريف در كتاب (
المقاومة السرية في قناة السويس) ثبت نموده است .
-در
23 يوليو 1952م افسران مصري به سركردگي محمد نجيب انقلاب يوليورا با
همكاري اخوان المسلمين براه انداختند ولى اخوان المسلمين بعد از پيروزي انقلاب
اشتراك در حكومت را ترك كردند، زيرا هدف افسران از انقلاب واضح بود [يعني آنان
حكومت اسلامي را نمي خواستند] جمال عبدالناصر ترك نمودن آنان را يكنوع دسيسه
پنداشت و در ميان افسران و اخوان المسلمين تنش وخصومت ايجاد شد بعدا اين تنش و
خصومت بالا گرفت و بحدي رسيد كه در سال
1954م حكومت به گرفتاري اخواني ها اقدام نمود وهزاران نفر آنان را تبعيد
كرد، حكومت دراين اقدام خود اين را بهانه كرد كه:
اخواني ها مي خواستند جمال عبد الناصر را در ميدان المنشيه در اسكندريه به
قتل برسانند، در همين ايام شش تن آنان
اعدام كرده شد كه آنان عبارت اند از: عبد القادر عوده, محمد فرغلى, يوسف طلعت،
هنداوي دوير، ابراهيم الطيب، و عبد اللطيف.
-در
سـال 1965-1966م بار ديگر خصـومت و تنـش ميان حكومـت و
اخوان
شدت گرفت و حكومت بار ديگر به گرفتاري،
تعذيب و اعدام دست زد كه دراين بار سه تن را اعدام نمود و آنان عبارت اند
از:
1-سيد
قطب ( 1324- 1387 هـ ) 1906- 1966م) وي كسي بود كه مفكر دوم بعد از حسن البنا در
جماعت اخوان المسلمين و يكي از رهبران مفكورهء جديد اسلامي شناخته مي شود.
*
در سال 1954م زنداني شد ده سال را در زندان سپري نمود و در سال 1964م به سفارش رئيس جمهور عراق عبد
السلام عارف از حبس رها شد، ليكن ديري نگذشت كه دو باره به زندان برده شد و به حكم
اعدام مواجه گرديد.
*
وي چندين كتاب ادبي و فكري اسلامي نوشته كه از آنجمله است: (العدالة الإجتماعية في الإسلام، خصائص التصور
الإسلامي ومقوماته في ظلال القران، معالم في الطريق) و غيره.
2-يوسف
هواش
3-عبد
الفتاح اسماعيل.
-جماعت
اخوان تا وفات عبد الناصر 28/9/1970م كار خويش را به طريق مخفي پيش مي برد.
-در
دوران انور السادات افراد جماعت تدريجا
رهايى يافتند .
-بعد
از هضيبي عمر تلمساني ( 1904- 1986م ) رهبر جماعت تعيين گرديد، مقام رهبري جماعت
اخوان المسلمين با سر پرستي وي تمام دارايى هاي ضبط شده خويش را كه در دور عبد
الناصر ضبط شده بود و همچنان همه حقوق خويش را
به طور كامل درخواست نمود و رهبر
جماعت افراد جماعت را به طريقي واداشت كه از خصومت و درگيري ها با حكومات بدور
بمانند و هميشه توصيه ميكرد كه بايد دعوت
و كار خويش را به حكمت پيش برده تندروي و جانب واقع شدن را كنار بگذارند.
-بعد
از أستاذ تلمساني محمد حامد ابونصر رهبر
تعيين گرديد وروش استاد تلمساني را در پيش گرفته از اسلوب وي استفاده كرد.
-تعدادي
از افراد برا زنده اخوان المسلمين در خارج
مصرنيز ظهور نمودند كه برخي از آنها را اينجا ذكر ميكنيم:
1-شيخ
محمد محمود الصواف كه مؤسس و رهبر اخوان المسلمين در عراق بود، وي چندين كتاب
نوشته و در نشر اسلام در افريقا نقش بارزي داشت آنهم بعد از هجرتش از عراق و
استقرارش در مكهء مكرمه سال 1959م.
2-
دكتور مصطفى السباعي ( 1334-1384هـ) (1915-1964م) اولين رهبر عام اخوان المسلمين
در سوريا، وي دكتوري خودرا سال 1949م از دانشكدهء شرعيات ازهر اخذ نمود، در سال
1948م گروپ هاي اخواني را به طرف فلسطين سوق داد و رهبري نمود،همچنان در سال 1949م خودرا به حيث وكيل دمشق كانديد
كرد، وي خيلي سخنور و خطيب ممتاز بود، سال
1954م دانشكده شرعيات را در دمشق تأسيس كرد وخودش اولين رئيس آن بود، وي چندين
كتاب نوشته كه از جمله آنها (السنة و مكانتها في التشريع الإسلامي، المرأة بين
الفقه والقانون، قانون الأحوال الشخصية) وغيره ميباشد.
3-در
13 رمضان 1364هـ مطابق 19/11/1945م جماعت اخوان المسلمين در اردن تأسيس گرديد و اولين رهبر آن شيخ عبد اللطيف أبو قوره بود،
سال 1948م وي گروپ هاي اخوان المسلمين را در اردن به طرف فلسطين قيادت نمود.
-در
26/11/1953م استاذ محمد عبد الرحمن متولد سال (1919م) ناظر عام بر اخوان المسلمين
در اردن تعيين گرديد و تا حالا درمنصب خود ايفاء وظيفه ميكند، وي سه قطعه شهادت
نامهء علمي را دارا ميباشد.
افكار و معتقدات:
-برداشت
اخوان المسلمين از اسلام اين است كه: اسلام همه شمول بوده مقتصر به جانبي نيست.
-اخوان
المسلمين ميكوشند كه دائرهء كارشان وسعت پيداكند و حركت جهان شمول وعالمي گردد.
-حسن
البنا حركت را چنين معرفي نموده ميگويد: ( اخوان المسلمين دعوت سلفي، طريقهء سني،
حقيقت صوفيه، هيئة سياسي، گروه رياضت كشيده،
پيوند علمي و ثقافتي، شركت اقتصادي و مفكورهء اجتماعي است).
-حسن البنا مؤكدا ميگويد: شعار و علامات اخوان
المسلمين امور آتي است:
1-دوري
از مواضع اختلاف.
2-دوري
از بدگويى بزرگان .
3-دوري
از فرقه گرائي و حزب گرائي.
4-توجه
جدي به خود سازي و مرحله به مرحله پيش رفتن.
5-ترجيح
دادن جانب عملي به نسبت جانب دعوائي و اعلانات.
6-توجه
جدي به جانب جوانان .
7-سرعت
انتشار در قريه ها و شهرها.
-وي
ميگويد: خصوصيات اخوان امور ذيل ميباشد:
*
دعوت رباني است زيرا اساسي كه محور اهداف ماست همانا نزديكي مردم به پروردگارشان
ميباشد .
*
دعوت جهان شمول وعالمي است، زيرا اين دعوت
متوجه همهء مردم است و همه مردم در نظر دعوت برادر هم اند، اصل شان يكي، پدرشان
يكي، نسب شان يكي است، برتري ميان شان فقط به تقوى است و به خير و فضيلتي است كه به جامعه تقديم
مينمايند.
*
دعوت اسلامي است چون منسوب به سوي اسلام ميباشد.
-أستاذ
حسن البنا ميگويد: مراحل كار مطلوب از برادر راستين به ترتيب آتي است:
1-إصلاح
شخص خود تاكه جسم قوي, خلق حسن, فكر روشن، وعقيدهء سالم داشته باشد، عبادتش درست
باشد، و بركسب توانا باشد.
2-إصلاح
خانواده مسلمان, يعني أهل خانواده اش را وادار به احترام مفكورهء خود سازد و
همچنان آنان را وادار بسازد كه آداب اسلامي را در تمام امور خانوادگي خويش رعايت
نمايند.
3-رهنمايى
جامعه توسط تعميم خير و صلاح و مقابله با بدي ها و منكرات.
4-آزاد
سـازي وطـن از هر نوع تسلـط سياسي , اقتصادي و روحي بيگانكان
غير مسلمان.
5-
إصلاح حكومت تا كه واقعا إسلامي باشد.
6-باز
گردانيدن مراكز حكومتي به امت إسلامي توسط
آزاد سازي ممالك إسلامي و زنده ساختن مجد و عزتش.
7-تعميم
همهء عالم به نشر دعوت اسلامي در هرگوشه و أكناف آن تاكه ديگر فتنه اي باقي
نماند و دين همه اش ازآن خدا باشد (و يأبي
الله إلا أن يتم نوره) و خداوند U نور خودرا پوره كردني است .
-أستاذ
حسن البنا مراحل دعوت را به سه بخش تقسيم ميكند:
1-تعريف. 2-ساختن . 3-إجراء نمودن.
-أستاذ
بنا در « رسالة التعاليم » ميگويد: (أركان
بيعت ما ده چيز است آنان را بـياد داريد:
(فهم،
إخلاص، عمل، جهاد، قرباني، ثبات، تجرد، برادري، و اعتماد) بعد از آن به شرح هر يكي
از اين اركان ميپردازد سپس ميگويد: ( أي برادر راستين اين خلاصهء دعوت تو و مختصر
مفكورهء توست و ميتواني كه همهء اين اركان را در پنج كلمه خلاصه سازي : الله هدف
ماست, رسول اللهe رهبر ماست, قرآن قانون ماست,
جهاد راه ماست، شهادت آرزوي ماست. و ميتواني كه مظاهر و أعمال آن را در پنج
كلمهء ديگر خلاصه سازي : صاف و ساده بودن، تلاوت قرآن كريم، نماز، نظامي بودن، و
أخلاق).
-أسـتاذ
سيـد قطب فهم خود و فـهم اخوان المسلمين را از اسلام در كتـاب
خود
(خصائص التصور الإسلامي و مقوماته) منعكس ساخته ميگويد: خصائص تصور اسلامي بر
اينها استوار است: (رباني بودن .. ثبات .. شمول .. توازن .. مثبت بودن .. واقع
گرائي و توحيد) بعد مؤلف مذكور براي هر
يكي ازين خصائص فصل مستقلي منعقد ميسازد و آنرا شرح داده معنايش را واضع ميكند.
-سمبول
اخوان المسلمين دو شمشير به شكل متقاطع كه در ميان شان قرآن كريم قرار دارد و اين كلمه قرآني «واعدوا» و اين سه كلمه ديگر:
حق، قوة، حرية، ميباشد.
ريشه
هاي فكري و اعتقادي:
-اخوان
المسلمين تأكيد بر ضرورت جستجوي دليل و
اهميت بازگشت به سوي دو منبع اصلي يعني قرآن و سنت و پرهيز از هر نوع شرك بخاطر رسيدن به توحيد
كامل مينمايند، اين همه را از دعوت سلفي اخذ نموده اند.
-دعوت
شان از دعوت شيخ محمد بن عبد الوهاب، از دعوت سنوسي، و از دعوت سيد رشيد رضا متأثر
است و اغلب اين دعوت ها در حقيقت گسترش مكتب شيخ ابن تيميه متوفى سال 728هـ 1328م
ميباشد كه آن مأخوذ از مدرسهء احمد بن حنبل رحمه الله تعالى است.
-اخوان
المسلمين از صوفيه نيزاموري را كه به تهذيب و تربيه نفس تعلق دارد و نفس را به
مدارج كمال بالا ميبرد اخذ نموده اند همانطوريكه صوفيان اوائل بودند يعني سالم
بودن عقيده و دوري از هر نوع بدعت، كجروي، ذلت و امورسلبي.
-حسن
البنا مفاهيم سابقه را در دعوت خود گنجانيده وعلاوه بر آن اموري را كه عصر تقاضـا
ميكند از قبـيل مقاومت و ايستادگي در مقـابل افكاري كه در همه
مناطق عموما و در مصر خصوصا رو به گسترش نهاده،
نيز درج نموده است.
انتشار و جاهاي نفوذ:
-حركت
در اسماعيليه شروع شد و از آنجا به قاهره انتقال نمود و از آنجا به اكثر شهرها و
قريه هاي مصر نشر شد، شاخه هاي اخوان در مصر در اواخر دهه چهل به ( 3000) شاخه
رسيده بود كه اين شاخه ها تعداد كثيري از اعضاء را در خود گنجانيده بود.
-حركت
به مناطق عربي ديگر نيز منتقل شد و وجود قابل ملاحظه اي در سوريه، فلسطين،
أردن، لبنان، عراق،
يمن، سودان، و غيره پيدا كرد و الحال
در اكثر اكناف عالم پيرواني دارد.
تعريف :
ماسونيه
درلغت به معني «معماران آزاده» است و دراصطلاح يك تنظيم سري دهشت افگن يهودي، غامض
و پيچيده بوده كه نظم محكمي دارند، وهدف آن تحقيق تسلط يهود برجهان ميباشد، به سوي الحاد، اباحيت، وفساد
دعوت ميكند، اكثر اعضايش را اشخاص مبغوض درعالم تشكيل ميدهد،از ايشان بخاطر حفظ
اسرار پيمان گرفته ميشود، بخاطر جمع شدن، پلان طرح نمودن وتقسيم وظائف ومكلفيت ها،
محافل تشكيل ميدهند0
تأسيس
و افراد برازنده :
-اين تنظيم را هيرودس اكريبا (ت44م ) پادشاه رومان، به
همكاري دومشاور يهودي خود تأسيس نمودند، آندو عبارت بودند از :حيرام ابيود معاون
رئيس، و موآب لامي رازدار اولش0
-ماسونيه
از همان ايام اول خود به حيله، فريب ودهشت افگني شروع كرد، وبخاطر فريبكاري وارهاب
رموز، نام ها، واشاراتي براي خويش اختيار نمودند، مجلس خويش را بنام ( هيكل
اورشليم ) نام گذاري كردند، تا فكر كرده شود كه اين همان هيكل سليمانu است0
-حاخام
لاكويز ميگويد: ماسونيه در تاريخ خود، تعاليم خود، وجود كلمات مخفي در آن، و در
توضيحات خويش ...همه وهمه از اول تا آخر از شروع تا انجام يهوديت ميباشد0
-ولي
در تاريخ ظهور آن، بخاطر پنهانكاري شديدي كه درآن است، اختلاف وجود دارد، راجح
آنست كه درسال 43م ظاهر گرديده بنام ( قوهء مخفي ) نام گذاري شد، وهـدفـش [در آنوقت] ذليل ساختن نصارا، ترور وراندن آنان
ومنع نمودن دين شان از انتشار بود0
-در
دوران تأسيس بنام (قوهء مخفي ) ياد ميشد، ولي از چند قرن به اينسو نام ماسونيه را
به خود گرفت تا از نام ( معماران آزاده ) براي خود نقابي گرفته در عقب آن كار خود
را به پيش ببرد، بعداً اين نام بالاي آن بدون اينكه حقيقتي داشته باشد اطلاق
گرديد0
-اين
مرحلهء اول ماسونيه بود، مرحلهء دوم ماسونيه از سال 1770م توسط آدم وايز هاويت
مسيحي شروع شد، وي ملحد شده بود و ماسونيه به هدف سيطره بالاي جهان نزد وي تمركز
نمودند، وسال 1776م طرح ريزي ونقشه تكميل گرديده درهمين دوره محفلي برگذار گرديد و
آن مجلس بنام ( محفل نوراني ) از جهت نسبت
آن به سوي شيطاني كه آنرا تقديس مينمايند، نام گذاري كرديد0
-آنان
توانستند كه دوهزار تن از رهبران سياسي و مفكرين بزرگ را فريب دهند، وتوسط آنان
محفل بزرگي را كه بنام محفل شرق اوسط ياد ميشود برگذار نمايند، در اين محفل آمادگي
همين رهبران براي خدمت ماسونيه اظهار كرده شد، وشعارهاي پرزرق وبرقي دادند كه
حقيقت ايشان راپنهان ميساخت، همين بود كه بسياري از مسلمانان را فريب دادند0
-آدم
وايز هاويت مسيحي آلماني (ت1830) ملحد شد وپلان ونقشهء نوي براي ماسونيه طرح نمود0
-ميرابو،
وي يكي از رهبرا ن مشهور انقلاب فرانسه بود0
-مازيني
ايطاليائي كه بعد از مرگ وايز هاويت امور را دوباره درست نمود0
-جنرال
امريكائي ( البرت مايك ) از لشكر استفاده نموده كينهء ماسوني خود را بالاي ملتها
تطبيق نمود، وي كسي بود كه نقشه هاي ويرانگر ماسونيه را مورد تنفيذ واجراء قرار
داد0
-ليوم
بلوم فرانسوي كه نشر اباحيت را به عهده
داشت ، كتابي به نشر رسانيد بنام (الزواج) كه فاحشتر از آن ديگر ديده نشده است.
-كودير
لوس يهودي صاحب كتاب (العلاقات الخطرة) .
-ماتسيني
جوزيبـي ( 1805-1872م).
-همچنان
از جملهء شخصيات آن: جان جاك روسو، فولتير، جرجي زيدان، و كارل ماركس بشمار
ميروند.
افكار
ومعتقدات:
-به
الله و پيامبران و كتابهاي وي وهمه غيبيات كافر ومنكر بوده آنرا از جملهء دروغ ها
و خرافات ميدانند.
-در
راه نابودي اديان كار ميكنند.
-كار
در راه سقوط دادن حكومت هاي شرعي، لغو نمودن نظام حكومت هاي وطني در كشورهاي مختلف
و تسلط يافتن بر آن.
-مباح
دانستن عمل جنسي واستفاده كردن از زن به حيث وسيلهء تسلط و سيطره.
-كار
در راه تقسيم كردن غيريهود به ملت هاي
باهم دشمن ، كه هميشه در مقابل يكديگر باشند.
-مسلح
ساختن جوانب مذكور، و به ميان كشيدن مسائلي كه جنگ را در ميان شان شعله ور سازد.
-نشر
وزرع تخم نفاق در ميان قريه ها و زنده كردن روحيهء اقليت هاي قومي و عنصري.
-تخريب
اصول اخلاقي، فكري، وديني ، و نشر اختلاط، انحلال، دهشت، و الحاد.
-استفاده
از رشوت مالي و جنسي در مقابل همه، خصوصا در مقابل كسانيكه داراي مناصب و چوكي هاي
حساس اند، تا بدين وسيله آنان را به خدمت ماسونيه جذب نمايند، رسيدن به مقصود نزد
آنان هرگونه وسيله را جائز ميسازد[يعني از هر نوع وسيله بايد استفاده كرد].
-شخصي
كه در دام شان افتاد آن را خوب در قيد خود بسته ميكنند تا تسلط شان بالاي وي خوب
مستحكم شده هر طرف كه بخواهند برود، سپس آن شخص تمام اوامر آنان را ذليلانه انجام
ميدهد.
-شخصي
كه در خواست آنان را در شموليت حزب مي پذيرد بالاي وي شرط ميگذارند كه ازتمام
روابط ديني، اخلاقي، و وطني خود را خالي و مجرد نموده دوستي و رابطه اش خاص به
ماسونيه باشد.
-وقتي
شخصي از خود تردد نشان دهد و يا در چيزي مقابله نمايد، رسوائي بزرگ برايش طرح زيري
ميشود كه گاهي انجامش قتل ميباشد.
-هرشخص
كه از وي استفاده نمايند و ديگر به وي ضرورتي باقي نماند، به هر وسيلهء ممكن خود
را از وي خلاص مينمايند.
-كار
در راه تسلط بالاي رئيسان بخاطر تنفيذ و تحقيق اهداف ويرانگر شان.
-تسلط
بالاي شخصيات برازندهء ماهر و متخصص در امور مختلف، تاكار شان كامل باشد.
-تسلط
بر دستگاه هاي نشراتي، اعلانات و روزنامه ها، و استفاده كردن از آنها به حيث سلاح
كشنده و كارگر.
-شائع
ساختن اخبار مختلف دروغ ودسائس دروغين بحديكه مردم آنرا راست پندارند، البته بخاطر
تغيير دادن افكارعامه و پنهان ساختن حقايق ازچشم آنان .
-فراخواندن
پسران و دختران جوان به سوي فرو رفتن در بد اخلاقي، مهيا ساختن اسباب آن، مباح
ساختن يكجا شدن بامحارم، ضعيف ساختن روابط زوجيت، و از بين بردن روابط خانوادگي.
-دعوت
به سوي عقيم ساختن اختياري، و محدود ساختن نسل در ميان مسلمانان.
-سيطره
بر سازمان هاي دولتي توسط سرپرست ساختن
يكي از ماسوني ها بر آن، مثل سازمان ملل متحد براي تربيه، علوم و ثقافت و سازمان
هاي عام المنفعهء دولتي، و سازمان هاي طلاب پسران و دختران در جهان.
آنان
سه مرتبه دارند :
الف
: كوران خرد: هدف از آن كساني است كه نو در ماسونيه داخل ميشوند.
ب
: ماسونيهء ملوكيه : به اين مرتبه تنها كسي ميرسد كه از دين، وطن، و مليت خود به
صورت كلي انكار نموده خود را براي يهوديت
فارغ سازد، ازهمين مرتبه به مرتبه سي
وسوم انتخاب ميشود، مثل تشرشل و بلفور.
ج
: ماسونيهء كونيه : اين بالا ترين طبقات
بوده تمام افراد آن يهود ميباشد، تعداد اين افراد اندك است ومرتبهء شان بالاتر از
اباطره، ملوك و رؤساء ميباشد، زيرا آنان بالاي اينان حكمفرمائي مينمايند، تمام
رهبران صهيونيزم از ماسونيهء كونيه ميباشند مثل هرتزل، همين ها اند كه براي مصالح
يهود در جهان طرح ريزي مينمايند.
-قبول
عضو جديد در يك فضاء نا آشنا و خوفناكي انجام ميشود، به اين طور كه شخص مذكور با
چشم بسته به سوي رئيس برده ميشود، به مجردي كه چشمانش باز ميشود و بخاطر حفظ اسرار
سوگند داده ميشود، با شمشير هاي برهنه در اطرافش رو برو ميگردد، در پيش رويش كتاب
عهد قديم را مي بيند، در يك طرفش يك اطاق
نيمه تاريك وجود دارد كه در آن جمجمه هاي انسان
و بعضي اشياء هندسي ديگررا كه از چوب ساخته شده گذاشته اند . . . اين همه
بخاطر ايجاد خوف ورعب در قلب عضو جديد ميباشد.
-ماسونيه
- چنانچه بعضي مؤرخين ميگويند: آلهء شكار است كه به دست يهوديان قرار دارد و توسط
آن رهبران را مغلوب ساخته ملت و اقوام جاهل را فريب داده به بيراهه ميبرند.
-در
عقب تعداد زيادي از مصيبت ها كه بالاي ملت مسلمان نازل شده و در عقب اكثر انقلاب
هائي كه در جهان واقع گرديده همين ماسونيه قرار داشته است، در الغاء خلافت اسلامي، عزل سلطان عبد الحميد ،
انقلاب فرانسه، انقلاب بلشويكي، انقلاب
بريطاني، در همهء اينها ماسونيه دست داشت.
-ماسونيه
بالاي شخصي كه نو به آن شامل ميشود شرط ميگذارد كه از تمام رابطه هاي ديني، وطني،
وقومي، خود را خالي نموده زمام خويش را به ماسونيه بسپارد.
-آنان
تعداد زيادي از نشريه هاي مخفي دارند و سابقه ترين كتاب شان ( القوانين) تاليف د.
جميس اندرسون يهودي است كه سال 1723م چاپ شده، همچنان كتاب ( الوصايا القديمة) كه
سال 1734م داود كاسلي آنرا نقل نموده است.
ريشه
هاي فكري و اعتقادي :
ريشه
هاي ماسونيه يهوديت خالص است، از ناحيه مفكوره ، از حيث اهداف ، وسائل، فلسفه و
انديشه از هر ناحيه يهوديت بوده از اول تا آخر سرمايهء يهود ميباشد.
انتشار
و جاهاي نفوذ:
-تاريخ
هيچ تنظيم مخفي را قويتر از ماسونيه در قوت، نفوذ نديده است.
-ماسونيه
، توسط زعماء و رهبراني كه شكار نموده و آنان از ترس بر نفس و چوكي خويش مثل نقش بيجان در دست وي قرار گرفته اند، نفوذ و
تسلط فراخي بر جهان دارد.
-وي
تقريبا در همهء جهان محافلي دارد، و اين محافل در هر منطقه شخصيات آنجا را به خود
جمع ميكند تا بر آنجا تسلط حاصل نمايد.
-برهمه
جمعيات و سازمان هاي بين المللي وسازمان
هاي جوانان تسلط حاصل نموده اند،البته بخاطر آنكه سير و حركت جهان طبق ارادهء آن
باشد وهميشه فيصله ها بدست وي صورت گيرد.
-بالاي
اكثر مراكز نشراتي و وسائل اعلام و روزنامه ها تسلط نموده اند.
-اكثر
موارد اقتصاد و وسائل توليد در جهان بدست آنان قرار دارد.
-آنان گروپ ها و دسته هاي ارهابي هم بخاطر نافذ ساختن
عمليات ترورستي و دور ساختن كسي كه در سر راه شان، قصدا و يا بدون قصد مي ايستد،
دارند.
CAPITALISM
تعريف:
راسماليه
يك نظام اقتصادي است كه داراي فلسفهء اجتماعي و سياسي بوده بر اساس گسترش مالكيت
فردي و محافظه برآن استوار ميباشد، مفهوم آزادي را خيلي وسيع نموده است، جهان توسط اين نظام نكبات زيادي را
چشيده است، راسماليه هميشه تا حال فشارها و دخالت هاي سياسي، اجتماعي و ثقافتي
خويش را تكرار مينمايد، و ثقل خويش را بالاي گروه هاي مختلف زمين مي اندازد.
تأسيس
و افراد برازنده :
-اروپا
تحت حكم نظام امپراطوري روماني قرار داشت و آن نظام را نظام اقتصادي به ميراث برد.
-در
ميان قرن هاي چهاردهم و شانزدهم طبقهء بور جوازيه
به ظهور رسيد كه در عقب و داخل مرحلهء اقطاع قرار داشت.
-در
عقب مرحلهء بورجوازيه مرحلهء راسماليه قرار داشت كه مصادف بود به شروع قرن
شانزدهم، ليكن به شكل تدريجي بود.
-ابتداء،
دعوت به سوي آزادي ، دعوت به سوي ايجاد قوميات بي ديني و به سوي كم كردن نفوذ
باباي روحي، شروع شد.
-مذهب
آزاد طبيعي در نصف دوم قرن هجدهم در فرانسه قدم به ظهور نهاد، و در
آنجا طبيعيين نمايان گرديدند، از مشهور ترين
داعيان اين مذهب افراد ذيل ميباشند:
1-فرانسواكيزني
(1694-1778م) در فرساي فرانسه تولد شده، در قصر پانزدهم لويس به حيث طبيب كار كرد،
لكن بعدا توجه به اقتصاد نموده و مذهب طبيعي را تأسيس كرد، در سال (1756م) دو
مقاله را از دو دهقان و از جنوب به نشر رسانيد، بعد از آن در سال ( 1758م) جدول
اقتصادي را صادر نمود كه در آن جدول دوران مال را در ميان مردم به دوران دموي
تشبيه داده است، در آن وقت ميرابو در پاره آن جدول چنين گفته بود : «در دنيا سه
اختراع بزرگ وجود دارد كه آنها عبارت اند از نوشتن، نقود، «پول» و جدول اقتصادي».
2-جون
لوك ( 1632-1704م) وي نظريهء طبيعي آزاد را رنگ آميزي نموده در بارهء مالكيت فردي
ميگويد: «اين ملكيت حقي از حقوق طبيعي بوده غريزه ايست كه با نشأت و نموى انسان
نشأت و نمو مينمايد، بنابرآن براي هيچ كسي اجازه نيست كه با اين غريزه معارضه و
مقابله نمايد.
3-ونيز
از افراد برازندهء اين نظريه اند هر يكي : تورجو ، ميرابو جان باتست ساي و باستيا.
-بعد
از آن مذهب كلاسيكي قدم به ظهور نهاد، كه افكارش به دست تعدادي از مفكرين آشكار
گرديد، كه از بارز ترين آنان اشخاص ذيل اند:
1-آدم
سميث (1723-1790م) وي مشهور ترين
كلاسيكي ها علي الاطلاق به شمار ميرود، در شهركيركالدي در اسكاتلند تولد شده، فلسفه
را فرا گرفت، در دانشگاه جلاسجو به حيث استاد علم منطق ايفاء وظيفه كرد، سال
(1766م) به فرانسه سفر نموده در آنجا به افراد مذهب آزاد ملاقات نمود، در سال ( 1776م) كتابش را ( بحث في طبيعة و
اسباب ثروة الأمم) به نشر رسانيد، در بارهء اين كتاب ادمون برك، كه يكي از نقاد
است، ميگويد : « اين كتاب بزرگتر از تمام تأليف هايى ميباشد كه آنها را قلم بشر
نوشته است.
2-دافيد
ريكاردو ( 1772-1823م) قوانين توزيع درآمد
در اقتصاد راسمالي را شرح نمود، وي يك نظريهء معروفي دارد بنام «قانون تناقص
الغلة» و نيز گفته ميشود كه وي يك مفكورهء
فلسفي مختلط با انگيزه هاي اخلاقي داشت، البته اين مفكوره را از اين قولش استنباط
نموده اند كه ميگويد: «هركاري كه از احساس محبت و دوستي باديگران، صادر نشود آن
كار منافي اخلاق شمرده خواهد شد».
3-روبرت
مالتوس ( 1766-1836م) كلاسيكي اقتصاد دان انگليسي چپگرا است. نظريهء مشهوري در
بارهء ساكنين زمين ارائه نموده ميگويد: تعداد ساكنين مطابق دوره هندسي زياد ميشود،
در حاليكه حاصلات زراعتي مطابق دورهء حسابي زياد ميگردد.
4-جون
استيوارت مل ( 1806-1873م) وي حلقهء اتصال
ميان مذهب فردي و مذهب اشتراكي به شمار
ميرود، سال ( 1836م) كتاب خود را (مبادي
الاقتصاد السياسي) به نشر رسانيد.
5-لورد
كينز (1883-1946م) وي صاحـب نـظريـه اي
است كه به
نام خودش تسميه شده است، و آن نظريه پيرامون
توانمندي و مشغول ساختن ميچرخد، اين نظريه از ديگر نظريه ها برتري و تفوق كسب
نموده است، زيرا فضليت تحقيق پيرامون مشغول ساختن كامل قواي كارگر در جامعهء
راسمالي، به سوي وي باز ميگردد، اين نظريهء خود را ضمن كتابش ( النظرية العامة في
التشغيل و الفائدة و النقود ) ذكر كرده، و كتاب مذكور را سال 1936م به نشر رسانيد.
6-دافيد
هيوم (1711-1776م) صاحب نظريهء نفعيه وي اين نظريه را به شكل متكامل وضع نموده
است، نظريه چنين ميگويد : ( ملكيت خاصه تقليدي است كه مردم از آن پيروي نموده اند،
و بايد هم آنرا پيروي كنند، زيرا درآن فائدهء ايشان است)0
7-ادمون
برك : وي ازجملهء مدافعين از ملكيت شخصي، بر اساس نظريهء تاريخي ويا تقادم ملكيت،
به شمار ميرود0
افكار و معتقدات :
1-پايه
هاي راسمالي :
-جسجوي
فايده به طرق واسلوب هاي گوناگون، مگر طريقي كه آنرا دولت به خاطر ضرر عام منع
كرده باشد مثل مواد مخدر.
-احترام
به ملكيت فردي از طريق اينكه راه براي هر انسان باز گردد تا تمام قدرت خود را در
راه كثرت دارائي بكار اندازد، سرمايه اش حمايت شود، به آن تجاوز صورت نگيرد،
قوانيني كه سبب نموي آن ميگردد كاملا مراعات شود، و دولت در زنـدگي اقتصـادي جز
بـه اندازه ايكه آنرا نظام و استحكام امنيت تقاضا دارد،
ديگر
دخالت نداشته باشد.
-همچشمي
و سبقت جستن در بازارها).
-نظام
آزادي نرخ ، جاري ساختن اين آزادي مطابق تقاضاهاي عرضه كردن و خواستن، و به كار
انداختن قانون نرخ نازل در راه رائج ساختن مال و فروش آن.
2-اشكال
و انواع راسمالي:
-راسمالي
تجارتي كه در قرن سانزدهم، در عقب از بين رفتن اقطاع ظاهر شد، كه تاجر شروع به
انتقال توليدات از مكان به مكان ديگر، مطابق تقاضاي بازار نمود و بدين طريق رابطه
اي ميان توليد كننده و استفاده كننده
ايجاد كرد.
-راسمالي صنعتي كه، پيشرفت صناعت، و به ميان آمدن آلات
بخاريه، كه آنرا جيمس وات سال 1770م
اختراع نمود، و همچنان به ميان آمدن ماشين با فندگي 1785م، در ظهور آن كمك نموده باعث شد كه در
اوائل قرن نوزدهم انقلاب صنعتي اول در انجلترا و بعد از آن در اروپا به صورت عموم
برپاگردد، راسمالي صنعتي بر اساس جدائي رأس المال از كارگراستوار ميباشد، يعني بين
انسان و اسباب كار.
-نظام
كارتل يعني توافق شركت هاي بزرگ در
تقسيم بازارهاي جهاني ميان خودشان، كه اين
كار براي شان موقع را مساعد ميسازد تا به آزادي كامل در اين بازارها احتكار نمايند
و دارائي مردم را از آنها سلب نمايند، اين مذهب در آلمان و جاپان منتشرگرديده است
.
-نظام
ترست مقصود از آن اينست كه يكي از شركت هاي مسابقه كننده را بايد تقويه نمود تا كه
توليد بهتر داشته، به نفوذ و سيطره بر بازار توانمندتر باشد.
3-افكار
و معتقدات ديگر:
-مذهب
طبيعي كه اساس و تهداب راسمالي به شمار ميرود، به امور و اشيائي فرا ميخواند كه
بعضي از آن قرار آتي ميباشد:
*
زندگي اقتصادي زير فرمان نظام طبيعي بوده ساختهء دست كسي نيست، چون به همين صفت
ترقي و پيشرفت خود بخودي براي زندگي بار مياورد.
*
دولت بايد در زندگي اقتصادي دخالت نداشته باشد، بلكه وظيفه اش فقط حمايت از افراد
و اموال، حفظ امنيت، و دفاع از وطن مي باشد.
*
آزادي اقتصادي براي هر فرد، به طوريكه هر فرد اختيار دارد كه چه كار كند و هر كاري
مناسب برايش باشد آنرا اختيار كند، از اين قاعده به اين عبارت مشهور تعبير كرده
اند : « بگذار كار كند، بگذار برود.
-ايمان
و باور راسمالي به آزادي خيلي زياد مفضي به نابساماني هاي اعتقادي و اخلاقي گرديده
است و لغزش ها و نكبات غربي ها كه ناشي از ضياع فكري وخلاء روحي بوده و سبب تباهي
جهان گرديده است متولد از همين عقيده ميباشد.
-پايين
بودن مزد و درخواست كار زياد در كارگر باعث شده كه تمام افراد يك خانواده مصروف
كارشوند، و اين امر مفضي بر آن شده كه رشته هاي خانوادگي از هم بكسلد و روابط
اجتماعي در ميان شان از بين برود.
-از
مهمترين نظريات آدم سميث اين بود كه: نمو، پيشرفت و اوج زندگي اقتصادي موقوف به
آزادي اقتصادي ميباشد.
-اين
آزادي به نظر وي به طرق ذيل حاصل ميشود:
*
آزادي فردي كه براي انسان اختيار آن عملي را ميدهد كه موافق استعدادش باشد و درآمد
مطلوبش در آن حاصل شود.
*
آزادي تجارتي كه در آن توليد، داد و گرفت و صادر نمودن، در يك فضاء مسابقهء آزاد
تكميل ميگردد.
-راسمالي
ها معتقد اند كه آزادي براي فرد، بخاطر حصول موافقت ميان وي و ميان اجتماع يك امر ضروري ميباشد، ديگر اينكه آزادي
قوهء باعثه بر توليد بوده حقي از حقوق انساني و تعبيري از كرامت و شرافت بشري
ميباشد.
4-عيب
ها و خرابي هاي راسمالي:
-راسمالي
نظامي است كه ساخته و پرداختهء دست بشر بوده مساوي به نظام كمونستي و ديگر نظام
هاي ساخته شدهء بشر ميباشد، و از نظام الله كه آنرا براي بندگان خود و مخلوق خود
از اولاد بشر، راضي شده است بدور ميباشد.
-خود
خواهي و انانيت: طوريكه يك فرد و يا چند فرد محدود بر بازارها طبق مصالح شخصي خويش
حكومت ميكنند، و ضرورت اجتماع را در نظر نگرفته به مصلحت عامه احترام نمي گزارند.
-احتكار
: شخص راسمالي اموال را جمع نموده يكجا انبار مينمايد، و وقتيكه از بازار ناپديد
گرديد آن را برآورده به نرخ خيلي بالا آنرا به فروش ميرساند تابدين و سيله
داروندار
محتاجين و ضعيفان را از ايشان سلب نمايد.
-همانطور
كه كمونستي در سلب و الغاء مالكيت فردي افراط و مبالغه نموده راسمالي در احترام و
بزرگداشت آن افراط كرده است.
-همچشمي
و مسابقه : اساس راسمالي زندگي را ميدان داغ مسابقه ساخته است، زيرا همهء مردم در راه به دست آوردن
غلبه و سبقت سعي ميكنند، و زندگي به دستور آن به جنگلي تبديل ميشود كه در آنجا قوي ضعيف را ميخورد، بسياري اوقات
چنين هم ميشود كه آن مفضي به مفلس شدن كارخانه ها و شركت ها، در زمان اندك ميشود.
-خالي
ساختن دست كارگر: زيرا راسمالي كارگران را به حيث كالا مسخر به مفهوم داد و گرفت
ساخته هر لحظه در معرض تغيير و تبديلي قرار ميدهد و اين امر سبب ميشود كه كارگر
كار زيادتر و بهتري كند و يا مزد كمتري بگيرد.
-بيكاري:
در جامعهء راسمالي بيكاري يك پديده مألوف و آشنا به شمار ميرود، وآن وقتي به كثرت
ظاهر ميشود كه توليد زيادتر از مصرف باشد، زيرا در اين صورت صاحب كار ازمزد اضافيي
كه به دستهاي آنان قرار ميگرد و به دوش صاحب كار سنگيني ميكند، استغناء حاصل
مينمايد [و از دوش خود آنرا دور ميكند].
-زندگي
هيجان انگيز: كه اين در نتيجهء گشتي گيري و مقابله ايست كه ميان طبقهء سرمايدار و
طبقهء محروم برپا ميباشد، زيرا مقصود اصلي طبقه اول جمع كردن مال از هر طريق ممكن
بوده و طبقهء محروم در فكر بدست آوردن قوت زندگي ميباشد، و در ميان اين دو طبقه
هيچ نوع تعاطف و تراحم وجود ندارد.
-استعمار
: اين بخاطري در نظام راسمالي وجود دارد كه راسمالي در جستجوي مواد اوليه «مواد خام» و در جستجوي بازارهاي جديد براي به
فروش رسانيدن توليدات خويش ميباشد، بنابراين در راه استعمار گروه ها و ملتها به پيش رفته در عمق آن
فرو ميرود، البته در قدم اول استعمار اقتصادي و در قدم دوم استعمار فكري، سياسي و ثقافتي به صورت عموم، واين علاوه
بر استرقاق اقوام و تسخير دست هاي كارگران در مصالح خويش ميباشد.
-
جنگها و ويرانگريها: بشر انواع و اقسام عجيبـي از قتل و ويراني را كه در
طبيعت استعمار موجود ميباشد،
مشاهده كرده است، استعماري كه بدترين و شديد ترين حالات را به مردم زمين فرود
آورده است.
-راسمالي
ها در سياست و حكومت به نظام ديموكراتي اعتماد دارند، كه در بسياري وقتها اين
ديموكراتي با خواهشات نفساني يكجا شده از حق، عدالت و راستي بدور ميباشد.
-نظام
راسمالي بر اساس سود «ربا» استوار ميباشد، و اين امر واضح است كه سود جوهر اصلي
بدي هائي ميباشد كه تمام عالم از آن زيانمند گرديده اند.
-راسمالي
به انسان به اين حيثيت نظر و معامله ميكند كه وي يك موجود مادي ميباشد، از ميل
هاي روحي و اخلاقي اش به دور بوده دعوت به
سوي جدائي بين اقتصاد و اخلاق مينمايد.
-راسمالي
در صورت زياد شدن اموال، به سوختاندن اموال زياده و يا در بحر انداختنش امر ميكند،
البته بخاطر آنكه نرخ از جهت كثرت عرضهء كالا پائين نرود، اين عمل را در حالتي
انجام ميدهند كه بسياري از گروه هاي مردم شكايت از گرسنگي دارند، چنان گرسنگي كه
ايشان را به هلاك نزديك كرده است.
-راسمالي
ها به توليد مواد كماليه [ اشيائيكه غير از مواد اوليه اند و در زندگي روزمره،
مردم به آن محتاج نيستند] ميپردازند و براي آن دعوت هاي چشمگيري انجام ميدهند،
بدون اينكه به ضرورتهاي اوليهء جامعه كدام توجهي داشته باشند، زيرا آنها از اول تا
آخر در جستجوي فايده اند.
-راسمالي
بسا اوقات است كه وقتي سن كارگر بزرگ ميشود بدون حفظ تقاعدش، آنرا از كار سبكدوش
مينمايد، ولي اين پيش آمد، به سبب
اصلاحاتي كه در راسمالي در اين اواخر
آمده، شدت خودرا از دست داده است.
5-اصلاحاتي
كه در راسمالي آورده شد :
-تا
سال 1875م بزرگترين مناطق راسمالي در تقدم و پيشرفت انجلترا بود، ولي در ربع آخر قرن نوزدهم هريكي از ايالات متحده و
آلمان قدم به ظهور نهاد و بعد از جنگ جهاني دوم جاپان ظاهر شد.
-در
سال 1932م دولت دخالت خود را به شكل گسترده اي در انجلترا آغاز نمود، و در ايالات
متحده از سال 1933م دخالت دولت رو به افزايش گرفت و در آلمان از دوران هتلر شروع
شد، البته اين دخالت ها بخاطر حفظ استمرار نظام راسمالي بود.
-دخالت
دولت در مواصلات، تعليم و رعايت حقوق هموطنان ظاهر شد و همچنان در درست كردن
قوانيني كه جنبهء اجتماعي داشته باشد، مثل: ضمان اجتماعي، تقاعد، بيكاري و عاجز
بودن، حفظ صحت، خوب ساختن خدمات، و بالا بردن سطح زندگي، اثر گذاشت.
-راسمالي
بخاطري توجه بسوي همين اصلاحات جزئي نمود كه كارگران به حيث قوهء انتخاب كننده در
مناطق ديموكراتي تبديل شدند، سبب ديگرش متوقف ساختن سيلاب كمونستي بود كه خودرا
ناصر كارگران و مدافع حقوق آنان قلمداد ميكرد و نيز سبب سومش فشار مدافعين حقوق
بشر بشمار ميرود.
ريشه
هاي فكري و اعتقادي :
-راسمالي
در ريشه هاي خود بر اندكي از فلسفهء قديم رومان اتكاء دارد كه علايم آن در رغبت وي
به داشتن قوت و گسترش نفوذ و سيطره ظاهر ميشود.
-راسمالي
باتغييرات و تقلبات زيادي به پيش آمده كه
از اقطاع به بورجوازيه و ازآن به راسماليه نقل كرده و در خلال آن افكار و اصولي را
كسب نموده كه همه اش به مفكورهء توجه و عزت بخشيدن به مالكيت فردي و دعوت به سوي
آزادي جمع ميشود.
-در
اصل بر افكار مذهب آزاد و مذهب كلاسيكي استوار ميباشد.
-
راسمالي در قدم اول با دين مقابله نموده از زير سلطهء كليسا سركشي و تمرد مينمايد
و در قدم دوم با تمام قوانين اخلاقي مقابله دارد.
-راسمالي
با هيچ قانون اخلاقي سروكار ندارد مگر با قانوني كه نفعي برايش برساند، خصوصا كه
نفع اقتصادي باشد.
-از
براي افكار و آرائي كه طي انقلاب صنعتي در اروپا به ميان آمده، رول مهمي در تعيين
مظاهر راسمالي بوده است.
-راسمالي
به سوي آزادي دعوت ميكند و از آن دفاع مينمايد، لكن آزادي سياسي به آزادي اخلاقي
تبديل گرديده بعدا طي مرحله اي به اباحيت تغيير نمود.
انتشار
و جاهاي نفوذ:
-رأسمالي
در كشورهاي : انجلترا، فرانسه، آلمان، جاپان، ايالات متحدهء امريكا، و اكثر دولت
هاي غربي به اوج خود رسيده.
-اكثر
كشور هاي جهان در فضاء دنباله روي زندگي ميكنند، يا دنباله رو و تابع نظام كمونستي
اند و يا از راسمالي، ولي اين تابعيت [ از كشوري به كشور ديگري] فرق ميكند كه در
بعضيها به طور مباشر دخالت دارد، و بعضي صرف در امور سياسي و موقف هاي حكومتي بر
آن اعتماد ميكنند.
-نظام
راسمالي مثل نظام كمونستي جانب اسرائيل را گرفته
به صورت مستقيم و يا غير مستقيم آنرا تأييد و تقويه مينمايد.
با
امید افغانستان سربلند 

یونس (نیکوی )12 /6/ 1390خورشیدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر